پاسخ یعفوب لیث به خلیفه عباسی

من پارسی نژاد و فروزنده اخترم
گردی ستوده پرور و مردی دلاورم
زی عاشقان گراید پاکیزه گوهرم

تا آشنا به قبضه تیغ است دست من

چشم فلک به خواب نبیند شکست من

گیرم که من شکسته شوم سیستان به جاست

در سیستان تهمتن کشور ستان به جاست
ایران به جاست تا که بلند آسمان به جاست

یعقوب اگر نماند، نمویم به ماتمش

پاینده باد کشور ایران و پرچمش

صلح شما کجا؟ سخن جنگ ما کجا؟

این مدعا کجا رود آن مدعا کجا؟
آری خوش است صلح، ولی با که؟ تا کجا؟

من هم اگر به جای تو ای دوست بودمی

بر آستان صلح سر از شوق سودمی

لکن مرا که خانه به چنگال دشمن است

پامال جور بی وطنان ملک و میهن است
آزاده نام دارم و بندم به گردن است

با خصم خود نشینم و آسوده می زنم؟

من مرد عزم و غیرتم این کار کی کنم؟

نی نی، بیا و ایزدی آهنگ من ببین

در راه رزم، عزم گرانسنگ من ببین
از حرف آشتی بگذر، جنگ من ببین

راه نجات کشور ایران ز بار ننگ

جنگ است و جنگ، بلی زنده باد جنگ

آنگه ز زیر بالین _سردار قهرمان

نان جوین و تیغی _جانبخش و جان ستان
بر کرد و همچو شیر بغرید و گفت: هان

با "معتمد" بگوی ز "یعقوب رویگر"

کاین است پاسخ تو، بدان نیک درنگر

گر شد نوشته نامه دولت به نام من

حاکم شود به فرق تو فرخ حسام من
ایران رهد ز ننگ و همین است کام من

ور زانکه تیغ کج نکند کار ملک، راست

نان جوین و پیشه پیشین من به جاست.

روانشاد پژمان بختیاری

نوشتن دیدگاه