جلوه های گیتی فروز در شاهنامه

حکیم فردوسی در نامور نامه یا شاهنامه خود دمیدن سپیده یا طلوع روشنایی را با دیدگاه متنوع شاعرانه توصیف گرده است و از خورشید با ده عنوان ؛ آفتاب ، خورشید ، خور ، چراغ ، شید ، شمع گیتی فروز ، فروزنده ، گیتی فروز ، گوهر دلفروز و هور ، نام برده است .

چو برداشت پرده ز پیش آفتاب

سپیده برآمد ، بپالود خواب

چو برزد سر از کوه خورشید شید

برآمد سر تاج روز سفید

ز دریای جوشان چو خور بردمید

شد آن چادر قیرگون ناپدید

چو برزد سر از کوه رخشان چراغ

زمین شد به کردار زرین جناغ

چو از چرخ بفروخت گردنده شید

جوانان بیدار دل پر امید

چو سر زد از کوه رخشنده روز

پدید آمد آن شمع گیتی فروز

که هر بامدادی چو زرین سپر

ز مشرق برآورد فروزنده سر

سدیگر چو بفروخت گیتی فروز

شب تیره بگریخت از بیم روز

برین نیز بگذشت یک هفته روز

به هشتم چو بفروخت گیتی فروز

چو پیراهن زرد پوشید روز

سوی باختر گشت گیتی فروز

روان اندرو گوهر دلفروز

کزو روشنایی گرفته ست روز

چو از کوه خنجر برآورد هور

گریزان شد از خواب بهرام گور



● صور فلکی

از اشعار شاهنامه چنین استنباط می شود که فردوسی با نجوم آشنایی داشته و صور فلکی را به خوبی می شناخته است و در اشعار شاهنامه ، دانش متداول متفکران نجوم در باره ستارگان و خصوصیات نجومی آنها و اهمیتشان را به تصویر می کشد . بارها در اشعار مختلف در شاهنامه به برجهای فلکی ؛ بره ( حمل ) ، جوزا ( دو کمان ) ، ، خرچنگ ( سرطان ) ، شیر ( اسد ) ، کمان (قوس ) ، گاو ( ثور ) و ماهی ( حوت ) اشاره نموده است .

▪ برج بره

چو خورشید تابان ز برج بره

بیاراست روی زمین یکسره

چو خورشید بنمود بالای خویش

نشست از بر تخت برجای خویش

به زیر اندر آورد برج بره

جهان چون می زرد شد یکسره

▪ برج دو پیکر

چو پیدا شد آن چادر عاجگون

خور از بخش دو پیکر آمد برون

▪ برج خرچنگ

چو برزد سر از برج خرچنگ هور

جهان شد پر از جنگ و آهنگ و شور

چو خورشید برزد ز خرچنگ چنگ

بدرید پبراهن مشک رنگ

چو برزد سر از برج خرچنگ هور

جهان شد پر از جنگ و آهنگ و شور

چو برزد ز خرچنگ تیغ آفتاب

بفرسود ژنگ و بپالود خواب

▪ برج شیر

چو خورشید برزد سر از برج شیر

سپهر اندر آورد شب را به زیر

چو خورشید برزد سر از برج شیر

سپهر اندر آورد شب را به زیر

▪ برج کمان

چو خورشید از آن پرده آگاه شد

ز برج کمان بر سر گاه شد

▪ برج گاو

چو خورشید برزد سر از برج گاو

ز هر سو برآمد خروش چکاو

▪ برج ماهی

ز ماهی چو خورشید بنمود تاج

برفگند خلعت زمین را ز عاج



● برآمدن و سر زدن از کوه

بشر همیشه مستغرق قدرت و شکوه خورشید بوده است . زیرا خورشید بلندتر و برتر از هر آفریده ای است یکی از جلوه های مهمی که در شاهنامه بدان اشاره شده ، همان جلوه ای است که در اکثر سرزمین ها و شهرهای مختلف با آن آشنا هستند . یعنی جلوه طلوع خورشید از سر کوه و پهن و گسترده شدن نور خورشید در دشت است . در بسیاری از سرزمین ها و روستاها و شهرها ، کوهستان و سلسله جبال در شرق یا شمال آنها قرار دارد ، بنابراین مردم ساکن اینگونه مکانها ، نور خورشید و تابش آفتاب را ابتدا از سر کوه و بالای قلل سلسله جبالها مشاهده می کنند و این مشاهدات از پیرامون شاعر ، در ذهن وی نقشه می بسته است . حکیم فردوسی نیز از همین جلوه و دیدگاههای متفاوت ، سرزدن سپیده را توصیف نموده است .

برزدن سپیده از کوه سر

سپیده چو برزد سر از کوه سر

پدید آمد از دور رخشان سپر

برزدن خورشید زرد از سر کوه

چو برزد سر از کوه خورشید زرد

به خم اندر آمد شب لاجورد

برزدن خورشید از سرکوه

چو برزد سر از کوه خورشید شید

برآمد سر تاج روز سفید

برزدن چراغ از سر کوه

جهان از شب تیره چون پر زاغ

همانگه سر از کوه برزد چراغ

چو برزد سر از کوه رخشان چراغ

زمین شد به کردار زرین جناغ

برزدن گیتی فروز از سر کوه

چو برزد سر از کوه گیتی فروز

زمین را به ملحم بیاراست روز

بفروختن از کوه

چو از کوه بفروخت گیتی فروز

دو زلف شب تیره بگرفت روز

پدید آمدن رخشان سپر

سپیده چو برزد سر از کوه سر

پدید آمد از دور رخشان سپر

پدید آمدن شمع گیتی فروز

چو سر زد از کوه رخشنده روز

پدید آمد آن شمع گیتی فروز

پدید آمدن کوه یاقوت زرد

چو پنهان شدی چادر لاژورد

پدید آمدی کوه یاقوت زرد

تیر شید بر سر کوه

چو زد بر سر کوه ، تیر شید

جهان شد بسان بلور سپید

خنجر برآوردن از کوه

چو از کوه خنجر برآورد هور

گریزان شد از خواب بهرام گور

سر برکشیدن سپیده از کوه

سپیده چو از کوه سر برکشید

شد آن دامن تیره شب ناپدید

سر برزدن خورشید از کوهسار

چو خورشید برزد سر از کوهسار

بگسترد یاقوت بر پشت گاو

سر زدن روشن چراغ

چو سر زد بر کوه روشن چراغ

چو دیبا فروزنده شد دشت و راغ

سر زدن رخشنده روز از کوه

چو سر زد از کوه رخشنده روز

پدید آمد آن شمع گیتی فروز

گستردن یاقوت بر پشت قار

چو خورشید برزد سر از کوهسار

بگسترد یاقوت بر پشت قار



● استعاره پیراهن و چادر

یکی از استعاره هایی که حکیم فردوسی برای برآمدن خورشید ، ظهور روشنائی روز از دل تاریکی شب و پدید آمدن سپیده صبح بکاربرده است استعاره های ؛ انداختن چادر ، انداختن پیراهن ، دریدن چادر ، دریدن پیراهن ، بریدن چادر ، بریدن پیراهن ، برسر کشیدن چادر ، پیدا شدن چادر ، پوشیدن پیراهن ، پنهان شدن چادر ، پیدا شدن چادر ، روشن شدن چادر ، چادر زرد بر سرکشیدن ، ناپدید شدن چادر ، از پرده برون آمدن است .

▪ انداختن چادر لاژورد

بینداخت آن چادر لاژورد

بیاراست گیتی به دیبای زرد

چو خورشید روی هوا کرد زرد

بینداخت پیراهن لاژورد۱

بینداخت آن چادر لاژورد

بگسترد بر دشت یاقوت زرد

بینداخت آن چادر لاژورد

بیاراست گیتی به دیبای زرد

▪ بریدن چادر قیرگون

چو خورشید آن چادر قیر گون

ببرید و از پرده آمد برون

چو خورشید آن چادر قیر گون

ببرید و از پرده آمد برون

▪ پنهان شدن چادر

چو پنهان شدی چادر لاژورد

پدید آمدی کوه یاقوت زرد

▪ پیدا شدن چادر

چو پیدا شد آن چادر عاجگون

خور از بخش دو پیکر آمد برون

چو پیدا شد آن چادر عاجگون

خور از بخش دو پیکر آمد برون

▪ پیراهنی از نور یا زرد پوشیدن

زمین پوشد از نور پیراهنا

شود تیره گیتی بدو روشنا

چو پیراهن زرد پوشید روز

سوی باختر گشت گیتی فروز

▪ چادر زرد سرکشیدن یا آوردن

چو خورشید چادر زرد در سر کشید

ببد باختر چون گل شنبلید

یکی چادر آورد خورشید زرد

بگسترد بر گنبد لاژورد

یکی چادر آورد خورشید زرد

بگسترد بر گنبد لاژورد

▪ دریدن پیراهن

چو خورشید برزد ز خرچنگ چنگ

بدرید پیراهن مشک رنگ

چو خورشید برداشت از چرخ رنگ

بدرید پیراهن مشک رنگ

بدرید پیروزه پیراهنش

پدید آمد آن لعل رخشان تنش

چو خورشید پیراهن قیرگون

بدرید و از پرده آمد برون

چو خورشید برزد ز خرچنگ چنگ

بدرید پیراهن مشک رنگ

چو خورشید برزد ز خرچنگ چنگ

بدرید پیراهن مشک رنگ

چو خورشید برداشت از چرخ رنگ

بدرید پیراهن مشک رنگ

▪ دریدن پیراهن شب

چو پیراهن شب بدرید روز

پدید آمد آن شمع گیتی فروز

▪ دریدن پیراهن قیرگون

چو خورشید پیراهن قیرگون

بدرید و از پرده آمد برون

▪ دریدن پیراهن قیرگون

چو خورشید پیراهن قیرگون

بدرید و از پرده آمد برون

▪ دریدن چادر نیلگون

چو خورشید ازان چادر نیلگون

غمی شد بدرید و آمد برون

▪ دریدن چادر مشکبوی

بدان گه که خور چادر مشکبوی

بدرید و بر چرخ بنمود روی

▪ دریدن چادر نیلگون

چو خورشید ازان چادر نیلگون

غمی شد بدرید و آمد برون

چو خورشید ازان چادر نیلگون

غمی شد بدرید و آمد برون

▪ دریدن چادر مشکبوی

بدان گه که خور چادر مشکبوی

بدرید و بر چرخ بنمود روی

▪ روشن شدن چادر لاجورد

چو روشن شد آن چادر لاجورد

جهان شد به کردار یاقوت رزد

▪ زرین شدن چادر

چو زرین شد ان چادر مشکبوی

فروزنده بر چرخ بنمود روی

▪ ناپدید شدن چادر قیرگون

ز دریای جوشان چو خور بردمید

شد آن چادر قیرگون ناپدید



● استعاره تاج

چون تاج شاهان از جواهرات رخشان و پر تلوء لوء ساخته می شد و حالتی گیرا و چشم نواز داشته است یکی از استعاره های مورد استفاده حکیم فردوسی ، تشبیه سرزدن و برآمدن خورشید به نمودار شدن تاج شاهان بوده است .

▪ برافراختن رخشنده تاج

برافراخت خورشید رخشنده تاج

زمین زرد شد کوه و دریا چو عاج

▪ بر آمدن سر تاج

چو برزد سر از کوه خورشید شید

برآمد سر تاج روز سفید



● نشان دادن تاج

چو خورشید تابنده بنمود تاج

بگسترد کافور بر تخت عاج

چو خورشید تابنده بنمود تاج

بگسترد کافور بر تخت چاج

بدان گه که خورشید بنمود تاج

برآمد نشست از بر تخت عاج

سیم روز چون شید بنمود تاج

نشست از بر سیمگون تخت عاج

ز خاور چو خورشید بنمود تاج

گل زرد شد بر زمین رنگ ساج

چو خورشید تابنده بنمود تاج

زمین شد بکردار رخشنده عاج

ز ماهی چو خورشید بنمود تاج

برافگند خلعت زمین را ز عاج

▪ پیدا شدن شوشه تاج شید

چو پیدا شد آن شوشه تاج شید

جهان شد بسان بلور سپید

▪ تاج بر تخت تاج

چو خورشید بنهاد بر تخت تاج

بکردار زراب شد روی ساج

▪ نشان دادن تاج

دگر روز چون تاج بنمود مهر

زبانه برآمد ز خم سپهر

▪ نهادن تاج بر تخت

چو خورشید بنهاد بر تخت تاج

بکردار زرآب شد روی ساج


حجت الله مهریاری
کارشناس ارشد مدیریت با گرایش سیستم ها از دانشگاه تهران
کارشناس ارشد مدیریت منابع انسانی از دانشگاه علامه طباطبائی  

آفتاب

دیدگاه‌ها  

0 # رشید دمهری 1390-11-09 11:14
با سپاس فراوان از آقای حجت الله مهر یاری

کارهای بسیار ارزشمندسیت که گنجینه ادبیات شاهنامه را برای نویسندگان و سخنرانان زمانه ماآسان و قابل استفاده میسازد .
این تنوع و رنگارنگی زبان فردوسی ، بزرگی و گسترش و ظرفیت پایان ناپذیر این زبان را میرساند . و پژوهش و جمع آوری بخش بخش این اثر بزرگ توسط آقای حجت الله مهر یاری این توانمندی را پیش چشم همگان قرار می دهد .
بااین کوشش هااست که آن کار بزرگ میتواند به ادبیات امروز ما رنگ و بو و دامنه بیشتری ببخشد .
با سپاس از تارنمای مهر میهن که چنین اثر هائی را جستجو ومنتشر میکند .
رشید دمهری
پاسخ دادن

نوشتن دیدگاه