اینک این ویرانه ها

پیشکش به بلندای شکوه تخت جمشید

پارسه

اینک این ویرانه ها

داستان از مردمان سر به گردون سای اینک خفته در انبوه خاک دارد

مردمان سر به گردون سای اینک خفته ای

کز غبار پایشان

تاریخ زپای افتاده است

گر که نامش بر دل آبی آب افسون شود

ور زنامش جز به سنگ اندر نماند هیچ

لیک

هر شکافی که به ایوان هاش بینی

یک زبان و صد زبان

داستان از مردمان سر به گردون سای اینک خفته در انبوه خاک دارد

در همین زمینه

دیدگاه‌ها  

+2 # دوستانه 1390-11-01 15:22
بهتر از این نمیشه.به این شاعرا باید پیشکش داد
پاسخ دادن
+1 # عباس 1392-04-26 23:05
فوق العاده ترین پیج در مورد ایران
سپاس.
پاسخ دادن
+1 # وفا 1394-01-11 21:37
مام میهن ای دیار آشتی
هستی من است آنچه داشتی
رهنمای ماست آنچه را که تو
بر کتیبه های خود نگاشتی
کوه هات پر غرور و سر بلند
لاله های تو نجیب و سر به زیر
مادران تو زلال آفتاب
مردهات پهلوان و دستگیر
بر سریر تو شکوه فر و هر
فر و هر ز هر طرف گشاده پر
می فکنده بر ستیغ آفتاب
سایه همای سایه ای به سر
آرش و تهمتن و سیاوشت
روشنای شامهای خاموشت
قصه های شاهنامه را دگر
پیر تو کجا کند فرامشت
پاسخ دادن

نوشتن دیدگاه