بدانيد كه من اين تاج و تخت را از كسى يافتم كه بخت را آفريده است. پس بدو اميدوارم و ازو در هراس هستم و از براى نيكويى ها سپاسگزار اويم. شمايان نيز تنها بدو نازِش كنيد و بكوشيد تا پيمان او را نشكنيد. ايرانيان كه چنين شنيدند، زبان بگشودند و گفتند كه: ما كمر بندگى ببستيم. اين تاج بر شاه فرخنده باد و هميشه دل و بخت او زنده بادا. بهرام گفت: اى سركشانى كه نشان نيك و بد روزگار را ديده ايد، بدانيد كه ما همگى بنده ايم و ايزد يكى است و پرستش تنها سزاوار اوست. من نيز شمايان را از روزگار بد، بى بيم خواهم داشت و كارى نخواهم كرد كه نيازتان به دشمن رسد.
اى نامداران و نيك اختران، ما به يزدان مى گراييم و رامش مىكنيم ليك به اين گيتى نمى نازيم و از آن دل مى كَنيم . آيين پرستش را نبايد نهان كرد. ما به هستى يزدان گواهى مىدهيم و روان خود را به اين كار آشنايى مىدهيم. هم بهشت و دوزخ هست و هم رستاخيز. و ما را از نيك و بد هيچ گريزى نيست. پس هر كسى را كه به روز شمار نگرايد، او را بر كيش و دانا مشماريد. بدانيد كه من يك دَم نيز آن اندازه كه از مردم خود شادمان هستم، از گنج شاد نمىباشم. نه خواستار اين سراى سپنجى هستم و نه درگذشت با درد و رنج را مىخواهم. زيرا كه اين گيتى، راه گذر است و سراى ديگر جاويد مىباشد. پس از آز بپرهيزيد و اندوه مخوريد. بدانيد كه من هرگز از رنج كسى شاد نيستم و تا توان داشته باشم، برايش خواهم كوشيد.
به كوشش بجوييم خرّم بهشت
خنك آن كه جز تخم نيك نكشت
هرگز مباد كه بخواهم به مردم زيردست شكستى بيآورم.سپاهيان را از دشمن تن آسان مىكنم و بدانديشان را هراسان مىسازم.
اى بزرگان خردمند و بيدار و كارآزموده، بدانيد كه با مردم زفت، زفتى مىكنم و يار خردمندان خواهم بود. هر كسى كه با من به گرمى نسازد، بيش از آن كه از پدرم بدى ديد، از من خواهد ديد. ليك هر كه فرمان مرا برگزيند، هيچ اندوه و رنج و دردى نبايد بچشد. بدانيد كه بهرام به شادى بر تخت بنشست. او شاه بخشايشگر و راستكار است و از كژّى و كاستى گريزان مىباشد. با فرّ و شكوه و مِهر و داد است و تنها دادار پاك را مىپرستد. پس هر كسى را كه از من فرمان ببرد، او را مىپذيرم. من به آيين تهمورس دادگر بر تخت پدر فرّخم بنشستم. پس اگر چه از ديگران كاستى بسيار ببينم، ليك با همه راستى خواهم كرد. در دادگرى از نياكان خود نيز برتر گردم و شمايان را نيز به اين كار رهنمون باشم. بدانيد كه من بر آن كيش زردشت پيامبر هستم و از راه نياكان خود نمىگذرم. پس كيش زردشت پيشين- آن پيامبر راستگوى- را خواهيم داشت.
شمايان نيز هر يك بر سرزمين خود پادشاه هستيد و نگهبان مرز و نگهدار كيش مىباشيد و بر زنان و فرزندان نيز پادشاهيد. خوشا مردم زيرك و پارسا. من زر را در گنج خود نخواهم آكند زيرا كه با اين گنج اندوزيهاست كه تهيدستان در رنج مىمانند. درود ما بر همه پادشاهان باد بويژه آنان كه مهربانند.
آبشخور : شاهنامه فردوسی بزرگ . شرح : میترا مهر آبادی . گردآوری و پخش ویژه از مهرمیهن
به كوشش بجوييم خرّم بهشت خنك آن كه جز تخم نيك نكشت
هرگز مباد كه بخواهم به مردم زيردست شكستى بيآورم.
سپاهيان را از دشمن تن آسان مىكنم و بدانديشان را هراسان مىسازم.
اى بزرگان خردمند و بيدار و كارآزموده، بدانيد كه با مردم زفت، زفتى مىكنم و يار خردمندان خواهم بود. هر كسى كه با من به گرمى نسازد، بيش از آن كه از پدرم بدى ديد، از من خواهد ديد. ليك هر كه فرمان مرا برگزيند، هيچ اندوه و رنج و دردى نبايد بچشد. بدانيد كه بهرام به شادى بر تخت بنشست. او شاه بخشايشگر و راستكار است و از كژّى و كاستى گريزان مىباشد. با فرّ و شكوه و مِهر و داد است و تنها دادار پاك را مىپرستد. پس هر كسى را كه از من فرمان ببرد، او را مىپذيرم. من به آيين تهمورس دادگر بر تخت پدر فرّخم بنشستم. پس اگر چه از ديگران كاستى بسيار ببينم، ليك با همه راستى خواهم كرد. در دادگرى از نياكان خود نيز برتر گردم و شمايان را نيز به اين كار رهنمون باشم. بدانيد كه من بر آن كيش زردشت پيامبر هستم و از راه نياكان خود نمىگذرم. پس كيش زردشت پيشين- آن پيامبر راستگوى- را خواهيم داشت.
شمايان نيز هر يك بر سرزمين خود پادشاه هستيد و نگهبان مرز و نگهدار كيش مىباشيد و بر زنان و فرزندان نيز پادشاهيد. خوشا مردم زيرك و پارسا. من زر را در گنج خود نخواهم آكند زيرا كه با اين گنج اندوزيهاست كه تهيدستان در رنج مىمانند. درود ما بر همه پادشاهان باد بويژه آنان كه مهربانند.