بزرگداشت زندگى، کوشش و شادى ويژگى فرهنگ ايران

مارين موله، ايران‌شناس فرانسوى، اين گونه بيان کرده است:

«بزرگداشت زندگى در صورت‌هاى گوناگون آن و محکوميت بي‌چون و چراى تخريب، حمايت از بارورى و ارزشيابى مناسب ثروت.»

موله يادآور مي‌شود که: «اين انديشه براى آيين ودايى نيز بيگانه نيست اما فقط چون اصلى در ميان اصل‌هاى ديگر جلوه‌گرى مي‌کند. در ايران برعکس، اين طرز تفکر است که اساس آيين را تشکيل مي‌دهد. هر چيزى مطابق با وضعى که در برابر زندگى دارد و نسبت به حمايتى که از آن مي‌کند مورد قضاوت قرار مي‌گيرد.»

موله محيط زيست متفاوت ايراني‌ها و هندي‌ها را در پيدايش نگرش‌هاى متفاوت آن‌ها به زندگى اثرگذار مي‌داند. او جنگلى بودن بخش زيادى از سرزمين هندوستان و بيابانى بودن بيش‌تر جاهاى ايران را يادآور مي‌شود و مي‌گويد:

« آفتاب سوزان بيايان، سرماى شديد زمستان و خشکسالى براى ايرانيان مسائلى به وجود آورد که براى هنديان بيگانه بود. چشمه‌هاى آب در فلات‌هاى بلند به ‌ ندرت يافت مي‌شوند. خاک غيرحاصل‌خيز بخش بيش‌تر زمين‌ها را در بر مي‌گيرد. زمين آبيارى شده بايد قدم به قدم دفاع شود. بيرون از واحه‌ها دنياى خصمانه‌اى که طعمه‌ى نيروهاى بد است، گسترده مي‌شود. کاشتن گندم، شخم‌زدن زمين و آبيارى آن بهترين نوع ثواب است. با گسترش سطح کشاورزى شده، قلمرو نيکى افزايش مي‌يابد و با کاشتن گندم بذر عدالت کاشته مي‌شود. کوه‌هاى عريان و خالى، زمين آبيارى نشده، درياچه‌هاى شور، به ديوان تعلق دارند و اين ديوان هستند که زمستان را به وجود مي‌آورند، بلاى ديگرى که شرايط رنج‌آور هستى کشاورز را متزلزل‌تر مي‌کنند.»

موله در ادامه‌ى بحث خود از تفاوت تصوير شاه آرمانى ايراني‌ها با هندي‌ها سخن مي‌گويد که فقط خيرخواه و پشتيبان آبادانى است: «چون نبردى در مي‌گيرد و هنگامى که دشمنان کشور را اشغال مي‌کنند، محصول خراب شده، وسايل آبيارى از هم پاشيده و زمين غارت گرديده است. براى اين‌که دهقان بار آورد و او بتواند در آرامش به راه خود ادامه دهد، بايد پشتيبانى داشته باشد و نيرويى توانا و قابل احترام سايه گسترى کند و صلح را برقرار کند و حد خرابکاران را نگاه دارد. يک فرمانرواى خوب براى پيشرفت، بارورى و براى خود زندگى مورد نياز است.»

موله اسطوره‌ى نخستين انسان يا نخستين شاه را که در هر دو فرهنگ ايرانى و هندى وجود دارد، شاهد روشنى براى پشتيبانى از نظر خود مي‌داند. در اسطوره‌ى هندى روزگارى وجود دارد که مردمان نمي‌مردند و زادآورى آن‌ها به افزايش جمعيت مي‌انجامد و زمين گنجايش آدميان را ندارد. پس نخستين شاه مرگ را به همراه آورد. اما در اسطوره‌‌‌ى ايرانى نه تنها دوران بي‌مرگى به خودى خود بد نيست، بلکه دوران طلايى به شمار مي‌آيد.

«خوشبخت‌ترين هزاره‌ى تاريخ بشريت دوره‌اى است که شاه جمشيد بر آن فرمانروايى مي‌کند. هر سي‌صد سال به سي‌صد سال زمين براى اين‌که بتواند تاب همه‌ى انسان‌ها را بياورد تنگ و غيرکافى مي‌گردد. پس جمشيد آن را گسترش مي‌دهد. او همان کارى را مي‌کند که يک کدخداى ايرانى در وضع مشابه او انجام مي‌هد.» (يعنى به گسترش زمين‌هاى کشاورزى مي‌پردازد.)

«بدون شک مرگ درخواهد رسيد. اين مرگ کار زمستان است. زمستانى که يا جادوگرى آن را سبب خواهد شد و يا ديوان آن را به وجود خواهند آورد. اين موضوع چون حادثه‌ى وحشتناکى تلقى خواهد شد نه چون راه حلى براى مشکلاتى که افزايش جمعيت توليد کرده است. پيش از آن‌که اين زمستان در رسد مي‌بينيم که جمشيد وسايل مناسب براى محدود کردن خسارات تهيه مي‌بيند. محوطه‌اى زمستانى بنا مي‌کند که دست‌کم تعدادى از رعايايش بتوانند در آن جا از نابودى در امان باشند و در انتظار دوران بهتر به سر برند.»

اين نگرش به زندگى در باورهاى دينى و اخلاقى ايرانيان نيز اثرگذاشته و از آن اثرپذيرفته است. به جاى آوردن آيين‌هاى دينى خاص براى دورکردن ديوان و خشنود کردن عناصر بنيادى طبيعت چون آتش و آب و گياهان راهى ديگر براى محفوظ ماندن از نابودى است. در نظر ايرانيان کسى که فقط از راه جنگ معاش مي‌کند و تنها منبع گذران او غارت است، مورد پذيرش نيست. جنگ فقط به خاطر جنگ، راهزنى و نابودى بي‌فايده را بايد رها کرد و فقط با کسى بايد به جنگ پرداخت که نابودگر است و دارايى، چهارپايان، زمين و فرزندان را مي‌گيرد.

باورهاى اخلاقى ايراني‌ها برعکس هندي‌ها رياضت کشانه نيست و «براى پايدارى بهتر در برابر نابودى بياد غذاخورد، دارايى به دست آورد و توليد کرد. اگر به گونه‌ى شايسته‌اى ارزشيابى کنيم، دارايى سلاحى است که مبارزه برعليه نابودى را ممکن مي‌سازد. توليد، مرگ و مير فردى را جانشين مي‌‌گردد. بنابر متون پهلوى، عزيزترين آرزوى روح مخرب(يعنى اهريمن) اين است که زمين خالى از مردمان شود. در سايه‌ى توليد است که اين آرزو هرگز اجابت نخواهد شد.»

«در چارچوب فردى نيز غذاى فراوان سررسيدن جبرى و تجمع نيروى بد را به عقب مي‌راند. دارا به درويش و کسى که صاحب فرزندانى است بر کسى که بى فرزند است برترى دارد. اعتقادات اخلاقى مزديسنايى عبارت از مبارزه است. ارزش هر انسانى به اندازه‌ى مقاومتى است که در برابر نابودى نشان مي‌دهد. اين اعتقاد اخلاقى رياضت کشانه نيست ولى آيين لذت پرستى نيز نيست.»

از آن چه گفت مي‌توان دريافت که چرا جشن روز آغاز بهار(نوروز) نزد ايراني‌ها ارزش فراوان داشته و با شکوه بسيار برگزار مي‌شده است. به بيان مارين موله «مردم همگى کارى مي‌کنند تا نشان دهند دوران جديدى آغاز مي‌شود. جامه‌هاى نو مي‌پوشند، فرش‌هاى خانه را عوض مي‌کنند و غيره. اين در واقع بيدارى گياه است. در چند روز همه چيز عوض مي‌شود. پس از خواب طولانى زمستانى، اين بهار کوتاه ايرانى است که ضمن آن چند هفته همه چيز سبز است. پس از خشکى تابستان و سرماهاى زمستان، اين تجديد حيات و رستاخيز است، نماد و سبقتى از تجديد حيات و رستاخيز آينده.»

منبع:

موله، مارين. ايران باستان. ترجمه‌ى ژاله آموزگار. تهران: توس، چاپ ششم، 1386(صفحات 56 تا62 و صفحه‌ى 82)

برگرفته از جزیره دانش

نوشتن دیدگاه