«مولوي» لقبي است كه به جلالالدين محمد، عارف و شاعر و حكيم و صاحب مثنوي معروف ميدهند. نام وي محمد و لقبش جلالالدين و گاهي خداوندگار و مولانا خداوندگار بوده و كلمه مولوي از قرن نهم براي وي به كار رفته و به نامهاي مولوي، مولانا، مولاي روم، مولاي رومي، مولوي روم، مولاناي روم، مولاناي رومي، جلالالدين محمد رومي، مولانا جلالالدين محمد، مولا جلالالدين محمد و مولوي رومي بلخي شهرت يافته و از برخي از اشعارش تخلص او را خاموش، خموش و خامش دانستهاند.
وي هم از حيث بلندي افكار و شورانگيزي اشعار و هم از حيث مقدار شعري كه از او باقي مانده است، يكي از بزرگترين شاعران جهان محسوب ميشود...
تاملي بر زاويه ديد قصههاي غزليات شمس
مولانا به دليل ذوق قصه پردازي، نه تنها در مثنوي، بلكه در غزل نيز قصه پردازي كرده و مجموعاً89 قصه كوتاه و بلند را در غزليات شمس يادآور است. چنانكه گاه در يك غزل دو يا سه قصه آوردهاست. بررسي زاويه ديد اين قصهها ما را با هنر مولانا در داستان پردازي آشنا ميكند. مولانا در زاويه ديد قصههاي غزليات شمس، بيشتر از مثنوي و ساير آثارش نوآوري كرده واز شگردهاي هنري و بديعي در روايت قصه بهرههايي برده كه در نوع خود كمنظير است و هنر مولانا را در داستان پردازي نشان ميدهد. به گونهاي كه ردّپاي بسياري از جريانات نوين ادبي را در زاويه ديد اين قصهها ميتوان پيگيري كرد. مثلاً دگرديسي و تغيير زاويه ديد، زمان پريشي در روايت به صورت «بازگشت به پهلو»، زاويه ديد دوم شخص و استفاده از زاويه ديد دروني كه بسيار بديع و هنري و كم سابقه و نشان دهندة هنر مولانا در داستان پردازي است.(علي گراوند،1386)
مقايسة محتوايي فيه مافيه و مقالات شمس
دوران حضور«شمس» را ميتوان پرشورترين و بااهميتترين بخش از زندگي مولانا شمرد. روزگاري كه شخصيت حقيقي يكي از بزرگترين شاعران عارفمسلك ادبيات ما در آن شكل گرفت. بيشترين بخش از كهنترين آثار مربوط به زندگاني مولانا از قبيل«مناقب العارفين» افلاكي و رسالة احمدسپهسالار نيز به بيان فراز و فرود اين ماجرا و شگفتيهايآن اختصاص يافته است.
نخستين تاثير ادبي اين رويداد، پيدايي غزلهاي پرسوز گداز و مكتوبات منظومي بود كه مولانا ميسرود و از قونيه به حلب ميفرستاد. تاثير كلام شمس را در مثنوي نيز به نيكي ميتوان ديد. تنها يادگار مكتوبي از شمس تبريزي بر جاي مانده است كه به اعتقاد اهل تحقيق، بخش عمدهاي از آن را مولانا با دست خويش نوشته است. در باب جستجو و بيان شباهت هاي مثنوي و غزليات مولانا با مقالات شمس، تلاشهايي به انجام رسيده است. مولوي شناسان براين اعتقادند كه:«گويي فيه و مافيه شرحي است كه مولانا بر مثنوي نگاشته است».
از اين روي كشف پيوندهاي موجود در ميان فيه مافيه و مقالات شمس، ميتواند ما را درشناخت بيشتر و بهتر يكي از بزرگترين منظومههاي عرفاني يعني «مثنوي معنوي» نيز ياري دهد و سرچشمههاي فكري سرايندهي آن را بيش از پيش آشكار گرداند.(رحيم كوشش ، 1386)
آزادي انسان در انديشه مولانا
مهمترين ركن انديشه مولانا، انسان است. مولانا ميخواهد انسان را از واديهاي ژرف و تنگناهاي مضيق و خوفناك و باريك گذر دهد تا او را تهذيب نمايد و به افقهاي حيرت انگيز انسانيت برساند. بنابراين انسان مركز جهان بيني مولاناست.
اين انسان بايد از تمام وابستگيها و تعلقات خويش رها شود تا بتواند مراتب وجودي خويش را اعتلا بخشد. سخن مولا اينست كه انسانها بايد به سرچشمههاي اصلي معرفت برسند و خويشتن را خليفة الله سازند، اما اين انسان در بند تعلقات، چگونه ميتواند به معرفت حقيقي برسد؟ در نظر مولانا انسانها در زندان هاي مختلف اسيرگشته، نميتوانند موانع و حجابهاي گوناگون را براي رسيدن به معرفت حقيقي رفع كنند. بنابراين، انسانها بايد حجاب ها را بشناسند و كشف و رفع نمايند.( سعيدبيگدلي و مريم صادقي،1386)
پزشكي در آثار مولانا
هر كه اساس طب نظري و حملي را بداند، چه شغل طبابت داشته و چه نداشته باشد، طبيبيكامل است. برخي از شعرا ، عرفا و صوفيان بزرگ از جمله مولانا جلال الدين محمد بلخي را بايد طبيباني تمام عيار دانست كه حرفة طبابت نداشته ولي چون مفاهيم علمي و عملي آن را به خوبي ميدانستهاند، از نكات و رموز پزشكي براي بيان مفاهيم معنوي و اجتماعي بهره گرفتهاند. مولانا درس طب را در دايره حكمت در مدرسهها و مكتبهاي علمي قونيه و احتمالاً دمشق آموخته است. اين خراساني بزرگ پاكزاد، زبان پارسي را كه زبان مادري اوست، زبان عشق ميداند و بسيار امكان دارد كه از گنجينه طب فارسي كه در زمان او گسترش جهان شمول و پايداري نيك بنياد يافته بود، بهرهگرفته باشد.
مولانا در يك رباعي ضمن اشاره به نبض و مشاهدة ادرار و سودازدگي براي تشخيص بيماري از طبيبي ملقب به زين الدين ياد مي كند كه به نظر ميرسد همان «سيداسماعيل جرجاني» است( دكتر حسن تاجبخش، 1386):
رفتم به طبيب و گفتم اي زينالدين
اين نبض مرا بگير و قارورو ببين
گفتا كه هواست با جنون گشته قرين
گفتم هله تا باد چنين باد چنين
مشتركات زباني و محتوايي شعر مولانا با شعر معاصر
مهمترين مضموني كه تا امروز درباره آن كمتر بحث شده و زمان اندكي براي اظهارنظر درباره آن مصرف شده،نوانديشي و نوگفتاري در شعر هردو دوره است. قابل ذكر است كه خصوصيات مشترك فراواني را در محتوا و عروض شعر دو دوره ميتوان جستوجو كرد كه بدانها پرداخته نشده است.
ادبيات امروز كوشيده است تا عناصر مختلف را در تار و پود خويش قرار دهد. عناصري مثل: جهل ستيزي، ستمگريزي، پرهيز از گزافگويي، حذف يا محدودساختن مدح و ستايش، روي گرداني از تشريفات كلاسيك، سرپيچي از تملق گويي وچاپلوسي و سرانجام حق گويي و بسياري از اين عناصر به صورت برجسته وجود دارند. به ويژه كه در آثار مولانا بسياري از اين عناصر به صورت برجسته وجود دارند. گرايش ساده گزيني و نزديك شدن به زبان گفتاري و محاوره عادي نيز كه در شعر امروز قابل مشاهده است، گاهي در اشعار مولانا ديده ميشود. يكي از خصوصيات برجسته شعر امروز ايران، گستاخي و بيباكي وجسارت است كه به صورت آشكار و پوشيده و مبهم اظهار ميشود، ما در شعر مولانا و حافظ نيز اين گستاخي و بيباكي را آشكارا ميبينيم. شعر و ادبيات امروز به زمينههاي جهانگردي و جهان وطني نظر دارد و به شخصيت آدمي ميانديشد. انسان در شعر معاصر ايران مقامي بالا و والا دارد. شعر امروز ميكوشد تا معيارهاي اخلاقي و انساني و شخصيت انسان حفظ شود. اين موضوع در شعر مولانا، حافظ و سعدي بسيار قابل توجه است.
از ديگر خصوصيات شعر مولانا كه ميتوان گفت در ميان اشعار تمام شعرا تازگي دارد، ضرباهنگ است. هنگامي كه غزلهاي حافظ و سعدي يا پروين اعتصامي را ميخوانيم، زيبايي وخيال را به ويژه در شعر حافظ و سعدي حس ميكنيم. ولي اشعار آنها با تمام زيبايي فاقد حركت است؛ در حالي كه شعر مولانا از حركت و ضرباهنگ خاصي برخوردار است و ميتوانيم آنهارا با ضربه ساز همراه كنيم. مولوي در مثنوي نيز داراي زباني تازه و نو است. در پشت اين زبان تازه، تعليم و تربيت و جهان نگري هم وجوددارد. مولانا علاوه بر شعر در نثرنيز سخناني تازه ونو دارد.يعني در آثار مثنوي مولوي، رگههايي بسيار از نوانديشي و نوع گفتاري ميتوان يافت؛ چنان كه در فيه ما فيه قابل ملاحظه است.
(جعفر حميدي ، 1388)
شكل شعر مولوي
هماهنگي و انسجام در ميان همه اجزا و ابيات غزلها كه از آن به «وحدت حال» توان نام برد. در ديوان شمس بيش از ديوان غزلهاي عطار وسعدي و ديگران جلوهگر است. با ملتزم نبودن به موازين زيباشناسي و رعايتهاي لفظي و فني، اين وحدت حال را بيشتر شكل داده است.
قالب شكني يكي ديگر از ويژگيهاي شكل شعر مولانا است. وي در بسياري از غزلها ناگهان رديف را به قافيه و ياقافيه را به رديف تبديل ميكند و در رعايت اركان عروضي بيقيد شگفتي نشان ميدهد؛ مثلا غزلي را كه در بحر «هزج» آغاز كرده، در وسط كار ناگه به بحر «رمل» تبديل ميكند و بعد دوباره به همان بحر هزج برميگردد. چنان كه درغزل به مطلع «زهي عشق زهي عشق! كه ما راست خدايا! به اين شيوه دست زده است.
كوتاهي وبلندي بيش از حد معمول غزلها نيز يكي ديگر از خصوصيات شكل شعر اوست كه گاهي از مرز نود بيت ميگذرد. زماني از سه يا چهار بيت تجاوز نميكند. با اين حال تعداد بحور شعري در اشعار مولوي بيش از ديگر شاعران است. با اين توضيح كه به چهل و هفت بحر از بحور عروضي شعر سروده است و حال آنكه بحوري كه در استخدام شاعران ديگر درآمده، از بيست و هفت برتر و بالاتر نميرود.
رباعيات: كه درميان آنها اندشيهها و حالها و لحظات درخور مقام مولانا را ميتوان سراغ گرفت.
فيه ما فيه: اين كتاب تقريرات مولانا به نثر است وآن را سلطان ولد به مدد يكي از مريدان پدر تحرير كرده است.
مكاتيب: كه شامل نامههاي مولانا است.
مجالس سبعه: سخناني است كه مونالا بر منبر گفته است.
( علياكبر دهخدا 1373).
مولوي، تعاليم و آراي خودرا مانند يك اهل كلام، اما نه با استدلال خشك و جدي بلكه به ياري قياسهاي تمثيل و تشبيهات شاعرانه ارائه ميدهد و تاييد و اثبات ميكند. او قضايايي چون حقيقت توحيد، حقيقت روح، كيفيت حشر و نشر، حدود جبر و اختيار و كثرت و وحدت كه با استفاده از شيوههاي ادبي چنان هنرمندانه و ملموس بيان ميشود كه عقل و دل هر دو را شيفته ميسازد. عشق را كه محور تعاليم خود ميداند و آن را سبب تزكيه دل و تهذيب نفس و معراج روح و مودي به كشف حقيقت ميداند به كمك حكايات و تمثيلات بابياني روشن و موثر در مثنوي خود عرضه ميكند. شيوه استدلال مولوي بيشتر بر تمثيل و حكايات خطابي تكيه دارد كه لازمهي بلاغت منبري و شيوهي خاص مجالس وعظ و تذكر است. اما او اين بلاغت واعظانه را با شور و شاعرانه درميآميزد و مشهودات و متواترات را با ذوقي كم نظير كه خاص اوست، با قياسات منطق و اشكال تجربي استدلال درميآميزد وهمين است كه او را متفكري بزرگ و هم هنرمندي والا جلوه ميدهد. (كامل احمدينژاد ، 1386)
نویسنده » مهندس سيدرضا عظيميحسيني
برگرفته از روزنامه اطلاعات . چاپ آبان ماه 1390
---------------------------------
منابع و مأخذ:
1ـ احمدنژاد، كامل، شيوه استدلال مولوي در مثنوي، همايش بينالمللي بزرگداشت مولانا، تهران 6 و 7 آبان 1386 ص 5
2ـ بيگدلي، سعيد، صادقي، مريم، آزادي انسان در انديشه مولانا، همايش بينالمللي بزرگداشت مولانا، تهران، 6 و7 آبان 1386 ص 86
3ـحميدي دكتر سيد جعفر، خصوصيات مشترك زباني و محتوايي مولانا با شعر معاصر، اطلاعات 15 بهمن 1388 ص 6
4ـ دهخدا علي اكبر، لغتنامه دهخدا، انتشارات دانشگاه تهران، ج 13، 1373 ص 19287 ـ 19285
5 ـ ديباج دكتر موسي، هرمنوتيك شرقي مثنوي، اطلاعات 9 مهر 1388 ص6
6ـ صاحبالزماني دكتر ناصرالدين، گزيدهاي از ادبيات فارسي، كتاب زمان، چاپ رواج، 1352 ص 227 ـ 209
7ـ طباطبايي مجد، غلامرضا، مولوي «عارف وشاعر» انتشارات زرين، ج اول، 1374، ص 316
8ـ فاضلي قادر، شرح شمس، به مناسبت بزرگداشت شمس و مولوي درخوي، اطلاعات 13 و 14 مهر 1388 ص 6
9ـ فيض كريم، جستاري درحيات وهويت مولانا «هستي در هستي»، اطلاعات
31 ارديبهشت 1388، ص 6
10ـ كوشش رحيم، مقايسه محتواي فيه ما فيه مولانا و مقالات شمس، همايش بينالمللي بزرگداشت مولانا، تهران، 6 و 7 آبان 1386 ص
11ـ گراوند علي، تأملي بر زاويه ديد قصههاي غزليات شمس، همايش بينالمللي بزرگداشت مولانا، تهران، 6 و7 آبان 1386 ص 3
12ـ معين، دكتر محمد، فرهنگ فارسي معين، انتشارات اميركبير ج 6، 1371، ص 2049 ـ 2048