غوغای بهار

باز بنفشه رسيد جانب سوسن دو تا

باز گل لعل پوش مي بدراند قبا

باز رسيدند شاد زان سوي عالم چو باد

مست و خرامان و خوش سبز قبايان ما

سرو علم دار رفت سوخت خزان را به تفت

وز سر كوه رخ نمود لاله ي شيرين لقا

سنبله با ياسمن گفت سلام عليك

گفت عليك السلام در چمن آي اي فتا

سيب بگفت اي ترنج از چه تو رنجيده ای

گفت من از چشم بد مي نشوم خود نما

فاخته با كو و كو آمد كان يار كو

كردش اشارت به گل بلبل شيرين نوا


دیوان شمس مولوی

نوشتن دیدگاه