فردوسی دلداده ی همسر و میهنش

وقتی حرف از فردوسی به میان می آید بدون شک اولین چیزی که درذهن تداعی میشود میهن دوستی وداستان های دلکش شاهنامه است. اما درشعرزیرچهره ی لطیفی ازفردوسی نمایان میشود؛چهره ای که جا دارد بیشتر درباره ی آن بدانیم.

در شاهنامه قبل از آن که داستان بیژن ومنیژه نقل شود فردوسی خاطره ای دل انگیز تعریف میکند. نقل میکند که درشبی تاریک وتار ناگهان ازبستر بجست واز بت مهربانش تقاضای شمع کرد. بسیاری معتقدند که این بت مهربان همان همسر فردوسی بوده است. ماجرای خودش وهمسرش را بسیارزیبا شرح میدهد واین لحن سخن گفتن فقط ازکسی برمی آید که عاشق باشد.

به هر حال ازبت مهربانش میخواهد که میوچنگ بیاورد واین زن باوفا و مهربان چنین میکند. درآخر پس ازآنکه به قول خود فردوسی «باکام شدندجفت»ازاین بانوی بافرهنگ میخواهد تا داستانی برای او ننقل کند و بانو هم چنین میکند.

 شبی چون شبه روی شسته بقیر

نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر

دگرگونه آرایشی کرد ماه

بسیچ گذر کرد بر پیشگاه

شده تیره اندر سرای درنگ

میان کرده باریک و دل کرده تنگ

ز تاجش سه بهره شده لاژورد

سپرده هوا را بزنگار و گرد

سپاه شب تیره بر دشت و راغ

یکی فرش گسترده از پرزاغ

نموده ز هر سو بچشم اهرمن

چو مار سیه باز کرده دهن

چو پولاد زنگار خورده سپهر

تو گفتی بقیر اندر اندود چهر

هرآنگه که برزد یکی باد سرد

چو زنگی برانگیخت ز انگشت گرد

چنان گشت باغ و لب جویبار

کجا موج خیزد ز دریای قار

فرو ماند گردون گردان بجای

شده سست خورشید را دست و پای

سپهر اند آن چادر قیرگون

تو گفتی شدستی بخواب اندرون

جهان از دل خویشتن پر هراس

جرس برکشیده نگهبان پاس

نه آوای مرغ و نه هرای دد

زمانه زبان بسته از نیک و بد

نبد هیچ پیدا نشیب از فراز

دلم تنگ شد زان شب دیریاز

بدان تنگی اندر بجستم ز جای

یکی مهربان بودم اندر سرای

خروشیدم و خواستم زو چراغ

برفت آن بت مهربانم ز باغ

مرا گفت شمعت چباید همی

شب تیره خوبت بباید همی

بدو گفتم ای بت نیم مرد خواب

یکی شمع پیش آر چون آفتاب

بنه پیشم و بزم را ساز کن

بچنگ ار چنگ و می آغاز کن

بیاورد شمع و بیامد بباغ

برافروخت رخشنده شمع و چراغ

می آورد و نار و ترنج و بهی

زدوده یکی جام شاهنشهی

مرا گفت برخیز و دل شاددار

روان را ز درد و غم آزاد دار

نگر تا که دل را نداری تباه

ز اندیشه و داد فریاد خواه

جهان چون گذاری همی بگذرد

خردمند مردم چرا غم خورد

گهی می گسارید و گه چنگ ساخت

تو گفتی که هاروت نیرنگ ساخت

دلم بر همه کام پیروز کرد

که بر من شب تیره نوروز کرد

بدان سرو بن گفتم ای ماهروی

یکی داستان امشبم بازگونی

که دل گیرد از مهر او فر و مهر

بدو اندرون خیره ماند سپهر

مرا مهربان یار بشنو چگفت

ازان پس که با کام گشتیم جفت

بپیمای می تا یکی داستان

بگویمت از گفتهٔ باستان

پر از چاره و مهر و نیرنگ و جنگ

همان از در مرد فرهنگ و سنگ

بگفتم بیار ای بت خوب چهر

بخوان داستان و بیفزای مهر

ز نیک و بد چرخ ناسازگار

که آرد بمردم ز هرگونه کار

نگر تا نداری دل خویش تنگ

بتابی ازو چند جویی درنگ

نداند کسی راه و سامان اوی

نه پیدا بود درد و درمان اوی

پس آنگه بگفت ار ز من بشنوی

بشعر آری از دفتر پهلوی

همت گویم و هم پذیرم سپاس

کنون بشنو ای جفت نیکی‌شناس

..................

گردآوری و آماده سازی برای مهرمیهن : زهرا پوزشی

 
مهرمیهن می افزاید :

فرهاد وداد یکی از پژوهندگانی است که این گفتار فردوسی را واکاوی کرده است و به یاری دانش های اختر شناسی به نتایجی در باره ی زمان سرایش این داستان و همچنین ویژگی هایی آن شب قیرگون فردوسی رسیده است . برای آگاهی از چگونگی این بررسی نوشتار زیر را بخوانید :

(مهرمیهن نوشتار زیر را از "امرداد" رونوشت گرفته است و درستی و یا نادرستی نوشتار و نتیجه ی پژوهشگر را، تایید یا رد نمی کند)

شاید شگفت آور و دور از ذهن باشد که پژوهنده ای بخواهد زمان سرودن داستانی از شاهنامه را به یاری دانش فیزیک ستاره شناسی و آرایه های ریاضی پیدا کند.اما چنین جست و جویی چه شگفت آور باشد چه نباشد همان کاری است که فرهاد وداد با بردباری و باریک بینی بسیار در کتاب "رازگونه های داستان بیژن و منیژه در شاهنامه ی فردوسی" انجام داده است.او با بررسی بیت به بیت دیباچه ی داستان درمی یابد که زمان سرایش "بیژن و منیژه" در فصل پاییز بوده است و در شبی که ماه گرفتگی رخ داده است.آنگاه با بهره گیری از داده ها و جدول های سازمان ناسا ماه گرفتگی های سالهای جوانی تا سالخوردگی فردوسی را بررسی می کند و زمان دقیق آغاز سرایش داستان را درمی یابد.بر پایه یمحاسبه ی وداد ماه گرفتگی آسمان توس در ساعت 19و27 دقیقه ی روز پنجشنبه 16 آذر مهرماه سال351 خورشیدی روی داده است.در این ساعت ماه گرفتگی نیم سایه و سپس در ساعت20و27دقیقه ماه گرفتگی ناتمام به آرامی آغاز شده است.

فرهاد وداد:

در فیزیک گفته می شود داشتن نظریه هنگامی کارایی دارد که گره ای را باز کند و روشنگر نکته ای باشد.برای نمونه در همان بیت های آغازین داستان "بیژن و منیژه"آنجایی که فردوسی میگوید:

شبی چون شبه روی شسته به قیر

نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر

اگر اشاره به بهرام و کیوان و تیر را تنها نماد و سمبل بدانیم گره ای را باز نکرده ایم.گفتن این که بهرام نماد جنگاوری است کیوان نماد نحس اکبر است و تیر نماد نگارنده ی فلک و این نمادها اشاره دارند به جنگاوری و رویدادهای شومی که در داستان پیش می آید گره گشا و روشنگگر هیچ چیز نیست.باید گمانه ها و انگاشته ها بر پایه ای باشد که دشواری ها و گره های داستان را باز کند.برای کسی همانند من که فیزیک خوانده است کیوان و بهرام و تیر نیستند سه سیاره اند.من با این دید به سراغ بیت های "بیژن و منیژه" رفتم و دریافت های تازه ای رسیدم.فردوسی پس از آن بیت ادامه میدهد:

دگرگونه آرایشی کرد ماه

پسیج گذر کرد بر پیشگاه

ز تاجش سه بهره شده لاژورد

سپرده هوا را به زنگار و گرد

چو پولاد زنگار خورده سپهر

تو گفتی به قیر اندر اندود چهر

این بیت ها اشاره است به پدیدار شدن ماه در آسمان اما با چهره ای دگرگونه.ماهی که در اینجا توصیف می شود سه چهارم آن گرفتگی دارد و به رنگ زنگار است.زنگ آهن همان رنگ های قرمز و نارنجی است.پس به سادگی می توانیم درک کنیم که این بیت ها با پدیده ای به نام ماه گرفتگی سروکار داریم.چند بیت جلوتر فردوسی می گوید:"هر آنگه که برزد یکی باد سرد" روشن است که از زمانی سخن می گوید که هوا سرد بوده است.اما اشاره ای به برف نمی کند. چرا که فصل پاییز است.این را هنگامی درمی یابیم که از میوه های پاییزی نام می برد.از سویی دیگر باید به این نکته توجه کرد که برای فردوسی میوه های پاییزی همانند انار و به و نارنج نماد فرزندزایی است.هنوز هم در روستاهای ما به شکل نمادی و به نشانه ی باروری بر سر عروس انار می ریزند و آرزو میکنند به اندازه ی دانه های انار بچه بیاورد.

برمیگردیم به بیت های پیشین.گفتیم که ماه گرفتگی در فصل پاییز رخ داده است.هنگامی که به این دریافت رسیدم جدول همه ی ماه گرفتگی های سال های 959 تا 1000 میلادی را از ناسا گرفتم.این سالها برابر است با19 تا 60 سالگی فردوسی.از میان ماه گرفتگی های این بازه ی زمانی آنهایی را برگزیدم که نیمی بیشتر از ماه گرفته شده بود.چون اگر کمتر باشد رنگ ماه به قرمز برنمی گردد.این ماه گرفتگی به اندازه ای بوده که در آسمان توس هم دیده شده است.از سویی دیگر باید ماه گرفتگی در ماههای سپتامبر تا دسامبر رخ داده باشد.همه ی اینها را که سنجیدم در یک بازه ی 35ساله 10 تاریخ به دست آمد.گام بعدی رفتن به دانشکده ی فیزیک"یوتبوری" سوئد و گرفتن آگاهی های بایسته درباره ی نرم افزار"ساستیا" بود.در آن 10 تاریخی که من به دست آورده بودم و در آن شب پاییزی به جستجوی شبی پرداختم که هیچ کدام از سیاره های بهرام و کیوان و تیر دیده نمی شده است.از بین آن 10 تاریخ 2شب با محاسبه های من سازگارتر بود.باید درمی یافتم که کدامیک از این دو تاریخ درست است.شاهنامه شناسان بر این باورند که فردوسی داستان "بیژن و منیژه" را در روزگار جوانی سروده است.پس بر پایه ی محاسبه هایی که در کتاب دیگرم"دیدگاه انگارشی بر شاهنامه ی فردوسی"دانستمکه یکی از گزینه ها که برابر با 33 سالگی فردوسی است به دریافت های من نزدیکتر است.دکتر کزازی در گزارش این بیت ها می گوید که فردوسی اشاره به آمیزش با همسرش دارد.بنابراین فردوسی چشم به راه زاده شدن فرزندش در 9 ماه بعد بوده است.از این اشاره می توالنیم دریابیم زمانی که فرزند او به دنیا آمد فردوسی34 ساله بوده است.

در همین زمینه

نوشتن دیدگاه