کشته شدن عمر بن خطاب بدست فیروزان

فیروزان یکی از اسیران ایرانی بود که اعراب به او ابولولو ( پدر مروارید ) می گفتند. او یک صنعتگر و هنرمند چیره دست بود که پس از اسارت به غلامی مغیره بن شعبه ابوعبدالله ثقفی دوست نزدیک عمربن خطاب گرفته شده بود .مغیره بن شعبه یکی از بزرگان سپاه اعراب در جنگ قادسیه بود که یک نوبت از سوی سعد بن ابی وقاص نزد رستم فرخزاد آمد. مغیره در شاهنامه چنین توصیف شده است :

که آمد فرستاده ای پیر و سست

نه اسب و سلیح و نه چشمی درست

یکی تیغ باریک بر گردنش

پدید آمده چاک پیراهنش

سرنوشت اینگونه رقم خورد که ایرانیان در جنگ شکست خورده و بسیاری از آنان اسیر شدند .مغیره که تا دیروز در وضعی وخیم روزگار می گذراند اکنون دارای ثروت بسیار و غلامی زبردست از ایرانیان شده بود. مغیره بر فیروزان فشار سختی وارد کرده بود و از توانمندی های او نهایت سوء استفاده را می کرد به گونه ای که زندگی برای فیروزان بسیار سخت و سنگین شده بود . فیروزان چندین بار نزد خلیفه آمد تا شکایت مغیره را به خلیفه بکند و به خلیفه بگوید که مغیره توان و آسایش را از او گرفته است، اما خلیفه به گلایه های او توجهی نکرد تا اینکه واپسین بار که او با ناراحتی و خشم بسیار بنزد  خلیفه آمده بود و شکایت از مغیره و کردار او می کرد، خلیفه پاسخی به او داد که او را  بسیار بهم ریخت. خلیفه به او گفت که یک غلام عجم حق ندارد از ارباب عرب خود شکایت کند و او را از خود راند . فیروزان بهم ریخته بود و هنگامی که از مجلس عمر خارج می شد خلیفه او را صدا  زد و گفت شنیدم که تو آسیاب هم می توانی بسازی؟ فیروزان پاسخ داد:آری. عمر گفت دستور میدهم یک آسیاب برای من بسازی . فیروزان به او گفت : آسیابی برای تو بسازم که در شرق و غرب جهان از آن یاد کنند و همیشه جاودان باشد .عمر  رو به اطرافیان کرد و گفت: این عجم من را تهدید کرد.

خلیفه نمی دانست که این تهدید قطعی است و عملی خواهد شد . فیروزان رفت و ختجری ساخت که دسته ی آن در میان بود و از دو سو تیغه داشت و در فرصتی (بنا بر برخی روایات در مسجد ) عمر را غافلگیر کرد و به او یورش برد و چندین ضربه بر او وارد کرد و دیگر افرادی که به کمک عمر آمدند را نیز از دم تیغ گذراند .

به مسجد ابولولوه صبحگاه

درآمد ورا کرد از کین تباه

ده و یک تن از زخم او خسته گشت

وزان مردمان نه تن اندر گذشت

(ظفرنامه ی حمدالله مستوفی)

چون کسی حریف او نشد عبایی از پشت سر بر او انداختند که در این عبا پیچید و به زمین افتاد و او را از پای درآورند. عمر بن خطاب پس از چند روز بر اثر شدت زخم های فیروزان درگذشت.

................................

بکوشش : مهدی زیدآبادی نژاد (گروه نویسندگان مهرمیهن)

نوشتن دیدگاه