معماری زبان و زایش واژه در شاهنامه

نگاهی از منظر معماری به سازه‏ ی زبانی شاهنامه
مژگان امیری - کتاب ماه هنر » شماره 137 (صفحه 30)
پایگاه مجلات تخصصی نور

ساختار درونی و زیرساخت‏های یک اثر،تفکر حاکم بر پیکره‏ی متن‏ و روابط آن‏ها با هم از یک سو،و نمایش زبان به صرف یک تصویر، ساخت‏ها و چینش واج‏ها در کنار هم،نمایی از واژه به نمایش می‏گذارد. در واقع شاعر یا نویسنده‏ی متن در ابتدایی‏ترین وضعیت ساخت اثر به‏ تصویربرداری واژه می‏پردازد.

در اولین حضور،واژه به عنوان ابزار بیان آنچه مورد نظر است، اگر نتواند تصویری از خود و آن‏چه می‏خواهد به وجود بیاورد را در ذهن خواننده بسازد،ناکارآمد عمل کرده است و فاقد توان در ارتباط با دیگر واژگان است.حلقه‏ای است که در میان چرخش تصاویر و پیوند ارگانیک واژه‏ها با یکدیگر بی‏هیچ اتصالی معلق می‏ماند و اگر این اتفاق‏ در درصد بالایی از یک اثر بیفتد به طور طبیعی آن اثر را اثری فاقد ارزش‏ ادبی و بحث پیرامون مفاهیمی مانند زیبایی‏شناسی یا دیگر نقدهای رایج‏ می‏دانیم.

بررسی سیستم زبان و واژه در متن حداقل از دو منظر قابل شناسایی‏ و بحث است:

1-منحصر بودن رابطه‏ ی جانشینی واژه‏ ها و واج‏ها
2-منحصر بودن رابطه‏ ی هم‏نشینی واژه‏ ها و واج‏ها

با این دید و تأمل در یک متن،شاعر یا نویسنده سطوح مختلف زبان‏ را با این چینش در بیت‏ها یا متن مورد نظرش به گونه‏ای می‏گنجاند که‏ متن با توانایی می‏تواند خود را به نقاط عطف،تعالی و اندیشه‏ی خاص از نظر معنا،تصاویر و تأثیرگذاری برساند.

این ساخت و پرداخت واج‏ها و ساخت واژگان و انتخاب واژه،در کوچک‏ترین جزء دستگاه زبانی است که در تمام آثار برجسته‏ی جهان در هربار خوانش به تولید و حرکت،ساخت تصویرهایی چندوجهی،سبکی از اندیشه و دانستن و انرژی می‏رسد و ذهن خواننده را درگیر فضاها،اندیشه‏ و سازه‏های تصویری و زبانی خود می‏کند.این که زیرساخت هنر آفرینش‏ ادبی را زبان باید دانست یا اندیشه،بحثی است که می‏توان جداگانه به‏ آن پرداخت.

در این مورد تنها به آوردن چند سطر بالا بسنده کرده و این پرسش‏ به این شکل دوباره مطرح می‏شود که آیا فضای خردآمیز و درهم پیچیدگی‏ فکر و زبان را می‏توان در اثری مانند شاهنامه از هم تفکیک کرد؟در واقع‏ آیا باید قائل به تقدم و تأخری برای این دو باشیم؟در نگاهی کلی‏تر آیا زبان بود و بعد اندیشه صورت زبانی به خود گرفت؟و...با تمام این‏ پرسش‏ها و با توجه به متنی که پیش رو داریم،جواب هرچه باشد،شاید بتوان این نتیجه را این‏گونه گرفت که آنچه در شاهنامه اتفاق می‏افتد چینش سنجیده و مجردانه‏ی واج‏ها،واژه‏ها،ساخت‏وساز سازه‏ی زبانی‏ مورد استفاده در ساختاری بسامان و منسجم این کمک را به متن می‏کند که به جای درگیری تصاویر و گم شدن لحن و تصویر و خوانش واج یا واژه،دو چیز همزمان در یک رابطه‏ی هم‏نشینی و جانشینی در متن اتفاق‏ بیفتد،خرد و واژه با هم و در هم تنیده می‏شوند بدون تقدم و تأخری و شاید این یعنی رسیدن به سطحی از خرد واقعی.نه خرد فلسفی و نه دکارتی‏ مثلا.خرد هنری و سطح بالا و ابتدایی خرد که می‏توان در بحث‏های دیگر مباحث نظری آن را با توجه به مجموعه‏ها و زیرشاخه‏های این مبحث جدا کرد و مورد کنکاش قرار داد.

با این پیش‏گفته که به نظر نگارنده‏ی این سطرها،اندیشه‏های بزرگ‏ و صاحب تحلیل و پیش رو زمان خود هستند توانایی آفرینش در سطوح‏ خاص زبانی را دارا می‏باشند.کسانی که ظرفیت‏های زبان،اندیشه،فرهنگ‏ و جامعه‏ی مولد را با پدیده‏ای به نام زمان و حرکت آن در یک ظرف ریخته‏ و فرایندی زایا را از آن سامان می‏بخشند.اندیشه‏ی سرشار،زبان و متنی‏ سرشار را می‏آفریند که در هرزبانی و زمانی،توانایی هماهنگ کردن خود را با زمان خوانش و بالاتر حتی،تأثیرگذاری دارد.اتفاقی خودآگاه یا حتی‏ ناخودآگاه که آفرینش را رقم می‏زند.جایی که ذهن خواننده را به وضعیت‏ واکنش وادار می‏کند و از مخاطب خود تولیدی فعال را در پردازش و ساخت فضاها و مبانی اندیشه‏هایش می‏طلبد و البته می‏گیرد.

با این مقدمه و البته با توجه به بسیار گسترده بودن شاهنامه،از چند زاویه،بحثی پیرامون شاهنامه را شروع می‏کنیم.در قسمت اول نوشتار سعی بر آن بوده که سازه‏ی زبان از حیث معماری زبان و سازه‏ی تصویری‏ متن بررسی شود.

1-منحصر بودن رابطه‏ی جانشینی واژه‏ها و واج‏ها
2-منحصر بودن رابطه‏ی هم‏نشینی واژه‏ها و واج‏ها

و در آخر رسیدن به سازه‏ای منسجم از ساختار زبانی که به صورتی زایا و پرکنش دستگاه هرمنوتیکی فعال متن را شکل داده و نگاه می‏دارد.

آستانه‏ی ورود در شاهنامه:

شاهنامه آستانه‏ی ورود دارد،مانند هرمتن دیگری.این آستانه خرد است که در حد تعالی خود قرار دارد و تمام بستر شاهنامه در این بستر دیده و ارائه می‏شود.در این نوشتار کوشش بر آن است که ساخت‏وساز زبان و نمادهای آن و توانایی بالای شعر در ساخت فضاهای ذهنی مورد بررسی قرار گیرد.در واقع نگاهی از منظر دانش معماری به سازه‏ی زبانی‏ شاهنامه،و این‏که تا چه حد شاعر توانسته است با صامت و مصوت‏ها این دستگاه زبانی قدرتمند را بسازد.

در اولین بیت،آستانه‏ی ورود در برابر بیننده قرار می‏گیرد.عبور از آستانه،قرار گرفتن در بیکرانگی فضا است.رزم،عشق،بزم،پهلوانی، آیین‏ها و کنش‏ها،باورهای دینی و...همه و همه در گستردگی فضا به‏ حرکت درمی‏آیند.این ساخت با استفاده از واج‏ها و صامت و مصوت‏هایی‏ صورت می‏گیرد که نوع به‏کارگیری آنان کوبش،ضرباهنگ و سختی و نرمی خاص خود را در اوج و فرود دارند و ما را به آرامی به گسترده‏ترین‏ وضعیت تصاویر و عمق حرکت می‏برند.

به نام خداوند جان و خرد/ کزین برتر اندیشه برنگذرد. خداوند نام و خداوند جای‏ /خداوند روزی‏ده رهنمای‏ .خداوند کیوان و گردان سپهر/ فروزنده‏ی ماه و ناهید و مهر. ز نام و نشان و گمان برتر است/‏ نگارنده‏ی برشده گوهر است.‏ به بینندگان آفریننده را نبینی/ مرنجان دو بیننده را.

با تکرار مصوت«ا»و صامت‏های«خ،ج»در دو بیت ابتدایی و «ک،گ»،در ادامه می‏بینیم چگونه اولین حرکت در گستردگی فضا را با تولید صوت،ضرباهنگ کوبش و آفرینش سختی فضا را با صوت«خ» و مصوت«ا»در اوج گرفتن این لحن به نمایش می‏گذارد.تکرار«خ» به خودی خود،خلوت و تنهایی را به ذهن متبادر می‏کند.این قسمتی از پیکره‏ی شعر و آستانه است.اگر بر این ارابه بنشینیم آن‏چه ما را وارد فضای گسترده‏ی شعر می‏کند ترسیم یک فضا با دو حرکت در موازات‏ هم است.زاویه دید فضا با کیوان و ماه و ناهید و مهر که دید را به سمت‏ بی‏نهایت شود و دیگری به زمین برمی‏گردد،به شکل انسانی روزی‏خورنده‏ بر این خلوت.شاعر مبانی فلسفه‏ی کارش را بر پایه‏ی تز و آنتی‏تزها استوار می‏کند.علت‏ها و معلول‏ها را همه از غربال خرد عبور می‏دهد و از خواننده‏ نیز می‏خواهد تا خرد خود را در دریافت مفاهیم به شعر وارد کند.

انسان با زیرکی در شناسه‏ی«ی»در نبینی مرنجان دو بیننده را به‏ متن فراخوانده می‏شود.

تصویر با این زیرساخت‏ها و تغییر دیدها خواننده را وارد فضای‏ گسترده‏ی ابتدایی می‏کند،نشسته بر ارابه‏ی این حرکت،تنها قسمت به‏ نظر زنده‏ی این تصویر که تنها در این فضای لایتناهی رها شده است و به دنبال سرنوشت به پیش می‏رود و حضور نامحسوس او را ما در شعر به‏ آرامی حس کرده‏ایم،انسان است.برگردیم به بیت دوم.

خداوند نام و خداوند جای/‏ خداوند روزی‏ده رهنمای

انسانی بر ارابه‏ی سرنوشت بی‏هیچ اشاره‏ای حتی،وارد صحنه شده‏ است.انسانی که هنوز هیچ نامی بر او نهاده نشده و در این فضا فقط بیننده است و رونده.
اگر از ما رنگ فضا را بپرسند تنها رنگی را که در میان این دو بی‏نهایت می‏توانیم در ذهن رسم کنیم،دشتی است خالی و اغلب قهوه‏ای با خاکی هنوز کوبیده نشده.

به آستانه‏ی ورود دوباره برگردیم.با یک پیکره‏ی بیرونی و خط سیر درونی،تصاویر صاحب هویت،حجم و فضا می‏شوند،بیت در یک دستگاه‏ زبانی واحد قرار می گیرد و خود را به بعد چهارم زبان که همان نقطه‏ی‏ کانون و هسته‏ی مرکزی خود واژه است در یک پیوند جاندار با دیگر اجزا وصل می‏کند،علتی که با خواندن هرواژه به گونه‏ای مکانیکی آن را فعال‏ کرده و او به حرکت و تولید تصویر در خود و با دیگر واژگان تن می‏دهد و شعر را در ذهن و وجود خواننده به ثبت می‏رساند.ما وقتی قدرت دریافت‏ بار درونی واژه را پیدا می‏کنیم،که در ابتدا او را ببینیم به او اعتماد کنیم و او را در ذهن بسازیم.او را به قسمتی از ذهن تحلیل‏گر و پردازش‏گر خود بسپاریم و با او در فضای سه‏بعدی حضورش گام بگذاریم.تا لمس نکردن‏ واژه،آن‏چه نوشته شده چیزی نیست جز تصویری بی‏جان و البته نه‏ تصویری بی‏جان که واژه‏هایی برای پر کردن سطرهای متن.

در این آستانه‏ی ورود در شاهنامه،ما نه تنها این تصویر را با تمام‏ ابعادش لمس می‏کنیم بلکه ناچار از قرار گرفتن در فضایی هستیم که‏ شاعر برای ما ساخته است.ما به دیدن فراخوانده می‏شویم و با عبور و حرکت‏های بعدی دیگر نه تنها بیننده نیستیم بلکه شاعر قسمتی از خود ما را برای این رزم به صحنه می‏کشاند و این اتفاق آنقدر نرم و راحت می‏افتد که ما بی‏لحظه‏ای مکث خود را در اختیار این فضا قرار می‏دهیم.

این تنها نه به سبب آستانه‏ی قدرتمند شعر است بلکه به ساخت‏ دستگاه آوایی برمی‏گردد که شاعر به خوبی و با اقتدار آن را در یک‏ وضعیت مکانیکی فعال قرار می‏دهد و از هرکدام به شکلی کاری را می‏طلبد که به انجام می‏رسانند.

به طراحی این فضا نگاه کنیم:

خرد در این مدل معماری با حرکاتی از لایه‏های مختلف به اوج‏ می‏رسد.در نقطه‏ی اوج خرد مورد نظر شاهنامه شکل می‏گیرد که از آن‏ بالا بر همه چیز احاطه دارد<محتوا،موضوع،شخصیت‏پردازی،...>و تمام عناصر از صحنه‏آرایی گرفته تا هرگفتاری که خواننده را به واکنش‏ وادار می‏کند.

می‏توان گفت اسطوره‏ای‏ترین و کاربردی‏ترین وضعیت و حضور خرد را در بهترین شکل در شاهنامه می‏بینیم.

زمینه‏ی قهوه‏ای بستر حضور شاهنامه است(در واقع زمین در بدوی‏ترین زمان خود و ابتدایی‏ترین نقطه‏ی آغاز و شکل‏گیری)و آبی‏ نهایت خرد است.پاکی و به تعالی رسیدن هدف نهایی خرد است که‏ در شاهنامه به این سمت در حال حرکت هستیم."فلسفه‏ی خردگرای‏ زبان،در قرن هفدهم با چند تحول مستقل دیگر در هم آمیخته شد و به‏ طرح نخستین نظریه‏ی مهم و همگانی درباره‏ی ساخت زبان انجامید.، همان دیدگاه همگانی‏ای که بعدها دستور فلسفی یا جهانی نامیده شد....» 1اینکه چطور در دنیای غرب در قرن هفدهم به بحث و گفت‏وگوی‏ خردگرایانه در دریافت‏های زبانی می‏رسند و با کار در این مبحث لایه‏های‏ مختلف ادبی و زبانی خود را گسترده‏تر می‏کنند،بحثی است که مجال آن‏ اینجا نیست،اما جالب و اندوه‏ناک است که در ادبیات زبان فارسی در قرن‏ چهارم کتابی با گستردگی زبان خردگرایانه‏ی شاهنامه وجود داشته و کمتر محقق،پژوهش‏گر و فیلسوفی کوششی در طرح و بنیانی کردن مبانی‏ نظری این متن کرده است.

تحلیل زبان شاهنامه را در قدم بعدی با توضیحی از صامت‏ها و مصوت‏هایی شروع می‏کنیم که چگونه استفاده از آن‏ها توسط شاعر جدای‏ از واج‏آرایی خاص هربیت تولید لحن،تصویر و حرکت در ذهن خواننده‏ می‏کنند و چگونه می‏توان این فضای زبان را در دید معماری قرار داد.

الف:استفاده از مصوت بلند آ

1-کشیدگی و حجم بخشیدن به تصویر در واژه و جدا شدن تصویر از سیر حرکت خطی به وضعیتی دورانی و چرخشی که باعث تولید فضا می‏شود.افت‏وخیز تصویر درآوردن دو فعل،فتاد و ندانم که سرگشتگی‏ را در حجم بیت نمایش می‏دهد.

فتاد آتش اندر بر و بوم ما ندانم چه کرد اختر شوم ما

یا

به قلب اندرون جای خاقان چین‏ شده آسمان تار و جنبان زمین

آسمان،زمین،هردو دارای حرکت و صاحب رنگ،تار و جنبان،و در این بین تنها نقطه ثابت در دو حجم سیال،حضور خاقان چین است.

یا

یکی دیدبان بر سر کوه بر برآورد از آنجا بر انبوه سر

(زاویه دید از بالا در امتداد افق و به سمت‏ پایین است.)

شب و روز گردن برافراخته‏ از آن دیدگاه دیده برتاخته‏ بجستی همی راه توران سپاه‏ پی مور دیدی پیاده براه‏ ز دیده خورشیدن آراستی‏ بگفتی و گودرز برخاستی

(گ و خ در کنار کشیدگی ا،سازه‏ای از رزم‏ و چرخش ابزار را به ذهن متبادر می‏کند.)

بدآنسان بیاراست آن رزمگاه‏ که رزم آرزو کرد خورشیده و ماه

یا

وز آن پس بجویم ز رستم نبرد سرش را ز ابر اندر آرم بگرد

(بالا کشیدن تصویر و به همان اندازه‏ چرخش و پایین آوردن آن در دو افق متفاوت)

در تمام این بیت‏ها که به عنوان نمونه فقط انتخاب شده‏اند می‏توان‏ تسلط نگاهی توانا را که بر شعر حاکم شده به وضوح دید،برای نمونه از این ساختارهای دیداری بیت‏هایی را انتخاب کرده و مدل معماری برای‏ آنها رسم شده است.

وز آن پس بجویم ز رستم نبرد سرش را ز ابر اندر آرم بگرد

(پیچش واژه‏ها با یکدیگر و اوج دید با ابر و برگشت این اوج و حرکتی که در دو جهت،امتداد افق در بالا مسیر حضور ابر و پایین روی زمین چرخشی مانند گردباد را به بیت منتقل‏ می‏کند.)

و زاویه دید از بالا بر تمام بستر شعر در دیگر نمونه‏های این استفاده‏ از صامت‏<ا>و مصوت‏هایی که چرخش و حرکتی پیچشی و دورانی را در بیت به وجود می‏آورند.

حرکت و دید در بیت‏های شاهنامه تنها به خود بیت برنمی‏گردد.بلکه‏ از قسمتی به قسمت دیگر هدایت شده و ما به عنوان خواننده شعر مدام‏ در حال تغییر موقعیت هستیم.منتهی این تغییر را شاعر با توانایی بالا به‏ گونه‏ای انجام می‏دهد که ما با خود شعر و فضا یکی می‏شویم و پیوسته در خود شعر حضور می‏یابیم.

حرکت در شعر در ابتدا از پایین به سمت بالا است و سپس در امتداد حرکت چرخشی با مصوت‏ها شکل می‏گیرد که دید به سمت پایین دوباره‏ کشیده می‏شود.

در این مدل‏ها برای بیت و بیت‏های آورده‏شده به پیکره‏ی یکدست در خود شاهنامه استناد شده و قسمتی از موقعیت طراحی شده است.

در معماری مدرن فضای بدون تعریف وجود ندارد.یعنی در یک سازه‏ هرحجمی دارای هویت باید باشد و این بسامان بودن و زیبایی طرح را به‏ وجود می‏آورد و در یک متن ادبی نیز این حجم‏بخشی و حرکت دید،بدون‏ نقاط تعریف نشده و کور را شاعر و نویسنده با زبان می‏سازد و استفاده از صامت و مصوت‏ها و چینش آنان و درک بالا از موقعیت حضور در متن و کنار هم قرار دادن نقاط روشن و دیگر نکات یعنی معماری زبان و طراحی‏ موقعیت با ابزار چیزی به نام واژه.

این دو نمایی هستند از بالاترین موقعیت تا نمایی دیگر از تصویری‏ که در واژه شکل می‏گیرد.بی‏پایانی فضا و حرکت در امتداد قسمتی که از دو منظر می‏توان به آن نگاه کرد 1)حرکت با واج‏ها از پایین به بالا و 2) نگاه به همان تصویر از بالا در بی‏پایانی فضای تعریفی ابتدایی.

2-تکرار مصوت باعث ایجاد لحن بم و کوبش تصویر در واژه‏ می‏شود.شاعر تنشی درونی و زایشی در بطن خود واژه را با تکرارها و هم‏آوایی با دیگر صامت و مصوت‏ها به وجود می‏آورد.واژه‏هایی که در کنش و واکنش و چرخش درونی قرار می‏گیرند و در تولید تصویری‏ بیرونی از خود،ذهن را درگیر انرژی نهفته در هسته‏ی مرکزی ساختاری‏ خود می‏کنند و با پایا نگاه داشتن آن‏چه آفریده‏اند،خود به آفرینش،حفظ و جاندار بودن تصویر کمک می‏کنند و حرکت شکل‏گرفته در خود را به‏ آرامی در پیکره‏ی کلی بیت به جریان می‏اندازند.

خداوند نام و خداوند جای‏ خداوند روزی‏ده رهنمای

استفاده از مصوت-ا-باعث کشیدگی صوت،حجم واژه و کوبش‏ واژه در تکرار مصوت‏ها

بدین آلت و رای و جان و روان‏ ستود آفریننده را چون توان

استفاده از مصوت-ا-و،ی تکرار مصوت و تأثیر در حجم تلفظ و تصویر که به خوبی حتی می‏توان با تکان دادن سر در خواننده آن را به‏ تصویر کشید.

ب:استفاده‏از دو یا چند مصوت در کنار هم تغییر شدید لحن و تصویر چندوجهی واژه را سبب می‏شود.

خرد رهنمای و خرد دلگشای‏ خرد دست گیرد به هردو سرای

استفاده از مصوت-ی-در کنار مصوت-ا-تغییر لحن،خواندن‏ با واج و فرود صدا را به وجود می‏آورد.خواندن مصوت به سبب اوج در -ا-و نشست واژه و تصویر آن در کوبش و تشدید تلفظ با مصوت-ی‏ -یا استفاده از سه صامت-خ-تغییر لحن را با وضوح بیشتری نشان‏ می‏دهد.

به گفتار دانندگان راه جوی‏/ به گیتی بپوی و بهرکس بگوی

جدای از صامت-گ-در هنگام خروج و تأثیری که بر حضور واج-ف-می‏گذارد در واژه‏ی-گفتار-و کشیدگی واج در-دانندگان‏ -که با صامت-ا-بار آهنگ بیشتری را بر خود تحمیل می‏کند به‏ تکرار مصوت‏های-و-و-ی-دقت کنیم که چگونه علاوه بر ایجاد خلاء در هنگام خوانش،جوی و بپوی و بگوی،می‏توان فرود و خیزش را در بیت هنگام خواندن تصور کرد که صوتی حلقوی را ایجاد می‏کنند که مانند دمیدن در استوانه‏ای عمل می‏کند که تصویر را به بیرون می‏راند.(هنگام سوت کشیدن و اشاره کردن آرام با تولید صوت دقت کنید.ناخودآگاه با گرد کردن ماهیچه‏ی لب فرد مورد نظر را فرامی‏خوانیم.به این تولید صوت در واژگان«پوی و گوی»هنگام‏ خواندن دقت کنید.)

ج:استفاده از صامت‏های خ،گ،ج،چ در ساخت تصویر که این‏ تصاویر به خوبی در شعر حرکت،حجم و دریافتی ارگانیکی پیدا می‏کنند با دیگر واژه‏ها و دیگر تصاویر و البته به بافت زبر و ناهموار در تأثیر خوانش‏ خود این مصوت‏ها در کنار هم باید توجه کرد.

شما را چماند همان روزگار/ نماند چماننده هم پایدار

یا:

تو نیز ای بخیره خرف گشته مرد ز بهر جهان دل پر از داغ و درد چو شاهان به کینه کشی خیره خیر از این دو ستمگاره اندازه گیر

بهره گرفتن از مصوت‏هایی مانند-ا-،-ی-در کنار این صامت‏ها که خود در هنگام خروج علاوه بر اوج و فرود واژه به زایش تصویر در خود واژه کمک می‏کند و واژه تصویر خود را در هماهنگی واج‏ها تولید می‏کند.

واژه به خلق تصویر خود و حرکت و زایش آن‏چه آفریده است در کنار دیگر واژگان در ابتدایی‏ترین حالت به خوبی عمل می‏کند و خود را به نمایش‏ می‏گذارد و مانند حلقه‏ای از یک سیستم بزرگ،کارکرد درست خود را به‏ انجام می‏رساند و شعر در ساختار کلی با ارگانیکی سالم به حرکت درمی‏آید و سخت‏ترین وضعیت و تصویر را با نرم‏ترین اتصال بدون هیچ صدای‏ مزاحمی از این حرکت سنگین چرخ دنده‏های اتصالی و تصویری از حجم‏ بالای واج‏ها را به سرانجام می‏رساند و تصویر چندوجهی نقاشی واژگان را به حرکت در تمام پیکره‏ی شعر تبدیل می‏کند.

همی برشد آتش فرود آمد آب/‏ همی گشت گرد زمین آفتاب

جدای از طراحی معماری می‏توان برای توضیح انرژی و زایا بودن‏ واژه‏ها از مدل ریاضی استفاده کرد که با نمودار حرکت انرژی در طول‏ بیت و در بافت کلی شعر دید.

مصوت‏های-آ-در اوج و فرود تصویر و صامت-گ-در چرخاندن تصویر و حرکت آن در حجم بخشیدن و ساخت فضا که دقت‏ کنیم می‏توان نمودار ریاضی زیر را برای آن ترسیم کرد و دید که چگونه‏ انرژی در طول بیت با خواننده از قسمتی به قسمت دیگر با چرخشی در تصویر جابجا می‏شود و به حرکت درمی‏آید.

فرود آمدن آب،بلند شدن آتش یا هراوج و فرودی در بیت،هر عملکردی بر یک موج قابل تشبیه است که از یک معادل سینوسی پیروی‏ می‏کند که تصویر با دامنه‏ی مختلف دارای حجم می‏شود و در ذهن شکل‏ می‏گیرد به گونه‏ای که هم در طول زمان پیش می‏رود و هم عمود بر هم‏ هستند.پس هرکدام یک موج می‏شود یکی مانند موج الکتریکی و یکی‏ هم موج مغناطیسی که جمع برآیند آنان موج و نموداری الکترومغناطیسی‏ تشکیل می‏دهند که ویژگی هردو را دارد.

چو دریا و چون کوه و چون دشت و راغ‏/زمین شد به کردار روشن چراغ

تکرار صامت-چ-و قرار دادن سه فضای گسترده از نظر پرسپکتیو و فن نقاشی یا عکاسی،سه اشاره‏ی مختصر با واژه‏ی-چو-و گنجاندن‏ سه تصویر در ابتدا،سه بار عوض کردن زاویه‏ی دید بیننده یا در واقع‏ خواننده که در اینجا بیشتر نقش بیننده‏ی حاضر در تصویر را بازی می‏کند و از یک منظر سه‏بعدی و سه‏وجهی ما را به سمت تصاویر می‏کشاند، بی‏بریده شدن دید و تنها با چرخاندن سر و تغییر زاویه و از طرف دیگر تکرار-چ-صوت حرکت را به خودی خود در تصویر می‏گنجاند که به‏ خوبی در ساختار هرمنوتیک بیت مانند چرخ دنده‏ای حرکت را سبب‏ می‏شود که خواننده را از یک فضا در فضای دوم و سوم قرار می‏دهد.

این مدل‏های ریاضی با طول موج‏های مختلف را می‏توان به گونه‏ای‏ برای بیت‏های دیگر ترسیم کرد یا برای هرکدام با توجه به زاویه دید در بیت،مدل معماری خاصی را برای آنان طراحی کرد.

این ساخت تصویر و حرکت تصاویر در فضاهای سه‏بعدی را در این‏ بیت می‏توان دوباره دید.

چو سنجاب چو قاقم چو روباه گرم‏ /چهارم سموریست کش موی نرم

در اینجا علاوه بر صامت-چ-در حرکت ارگانیکی بیت،با صامت‏ دیگری برخورد می‏کنیم که با تکرار خود نرمش ریزی را بر ضربآهنگ‏ جمله می‏کوباند.-م-این وظیفه را به انجام می‏رساند و علاوه بر آن‏ مصوت-ا-صامت‏هایی که به حرکت روی خط دید تمایل دارند را به‏ اوج می‏کشاند و تصویر در حال حرکت از یک حیوان به سمت حیوان‏ دیگر،فضا و حجم‏خود را می‏سازد.چهار مصوت-ا-این گره‏ی حرکت‏ را نشان می‏دهد.

بدینگونه از چرم پویندگان/‏ بپوشید بالای گویندگان

تکرار صامت-گ-با مصوت-ا-و-و-بارآوایی را در واژه‏ به سمت سخت شدن تلفظ می‏برد و خوانش به خودی خود از وضعیت‏ سنگین‏تری هنگام گویش واژه‏ها برخوردار می‏شود.

صامت‏های مختلف،تکرار آن‏ها،هم‏آوایی و واج‏آرایی در شعر با این صامت‏ها و قرار دادن آن‏ها با مصوت‏ها و خوانش‏های مختلف را از واژه گرفتن،در آفرینش لحن،تصویر،زایش،و پیوند با دیگر زیرساخت‏ها، به وجود آوردن ضربآهنگ‏های مختلف در هربیت و از طرفی زیرساخت‏ کلی متن که بر لحن اقتدار بافته شده است،شعر را دائم از وضعیتی خطی‏ به نرم‏های متفاوت می‏کشاند.ما با واژگانی رو به رو هستیم که به محض‏ خوانده‏شدن به حرکت درمی‏آیند و هرکدام به شکلی در ساخت‏وساز فضای مورد نظر شاعر وظیفه‏ی خود را به انجام می‏رسانند.

این واج‏آرایی نه تنها در ظاهر بیت دیده می‏شود بلکه مانند رشته‏ای‏ نامرئی ساختار پنهان و دستگاه هرمنوتیکی شعر را به هم وصل می‏کند و پیکره‏ی شعر در یک ساخت‏وساز رزمی به سمت حماسه و فضاهای‏ بزرگتر به حرکت درمی‏آید و از طرفی با حفظ وضعیت خود بر دیگر واژگان‏ تأثیر حضورش و ضربآهنگ بودنش را می‏گذارد و این در تمام پیکر شعر مانند یک سیستم بدون قطع و اتصال‏های اجباری به جریان درمی‏آید.

اما ساخت حماسه در شاهنامه را با زبان چند لایه‏ی موجود در کتاب‏ چگونه می‏توان نشان داد؟هرکتاب یا درست‏تر هرمتنی یک آستانه‏ی‏ ورود دارد.این آستانه است که فضا را در ذهن می‏سازد و خواننده را با نشاندن در آن فضا به باور یا زندگی در متن یا عدم باور و دور شدن از متن ترغیب می‏کند.آستانه‏ی ورود اولین تلنگر است و مهم‏ترین تلنگر. نویسنده با یک واج‏آرایی و نورپردازی در صحنه‏ی کلامش و آوردن‏ ضربآهنگ‏های مورد نظر خواننده را در فضایی قرار می‏دهد که می‏خواهد. شاید مانند کاری که یک کارگردان با فیلمش می‏کند مثلا اگر ترسناک‏ باشد.آستانه‏ی ورود به فیلم،اگر ضعیف باشد قسمت‏های زیادی از شرایط فضایی را او از دست داده است حتی اگر کاری در نیمه موفق باشد.اما بیننده فیلم را دیگر جدی نمی‏گیرد.

این آستانه را در ابتدای نوشتار آورده‏ام و برای توضیح کامل‏تر به این‏ قسمت نگاه کنیم.

شکسته شدن سپاه تورانیان

تهمتن به گرز گران دست برد بزرگش همان و همان بود خرد چنان شد درودشت و آوردگاه‏ که شد تنگ بر مور و بر پشه راه‏ ز بس کشته و خسته شد جوی خون‏ یکی بی‏سر و دیگری سرنگون‏ چو آن بخت تابنده تاریک شد همانا به شب روز نزدیک شد برآمد یکی باد و ابر سیاه‏ بشد روشنایی ز خورشید و ماه‏ سر از پای دشمن ندانست باز بیابان گرفتند و راه دراز نگه کرد پیران بدان رزمگاه‏ چنان تیره دید گردش هور و ماه‏ به منشور و فرطوس و خاقان چین‏ بدآن پایداران و گردان کین‏ درفش بزرگان نگونسار دید به خاک اندرون خستگاه خوار دید تبه گشت اسپان جنگی ز کار همه خسته و رنجه‏ی کارزار برفتند با کام دل سوی کوه‏ تهمتن به پیش اندرون با گروه‏ همه ترگ و جوشن بخون و بخاک‏ شده غرق و برگستوان چاک چاک‏ تن از رنج خسته دل از جنگ شاد جهان را چنینست رسم و نهاد چنین تا بشستن بپرداختند یکی از دگر باز نشناختند بر و تیغ پر خون و پای رکیب‏ ز کشته نه پیدا فراز و نشیب‏ سر و تن بشستند و دل شسته بود که دشمن به بند گران بسته بود.

به تغییر زاویه‏ی دید دقت کنیم..بزرگی فضایی که در برابر چشم ما گسترده می‏شود یا بهتر بگویم ساخته می‏شود.ما کجا ایستاده‏ایم؟در ابتدا در بطن حادثه و مرکز میدان جنگ.کنار رستم و وضعیت هجومی که‏ در برابر چشم به نمایش گذاشته می‏شود.چه می‏بینیم؟و چه می‏شنویم؟ در اینجا جدای از دیدن،شنیدن و حس کردن نیز به حرکت درمی‏آیند. صحنه‏ی کارزار است.صدای شمشیر،فریاد،و همه‏ی آنچه در یک جنگ‏ از فیلم‏های هالیوود دیده‏ایم با این تفاوت که در اینجا کاری بزرگتر به‏ انجام رسیده است ما باید در صحنه باشیم چرا که ناگزیر از انتخاب طرفین‏ جنگیم،ما در صحنه‏ایم و صدا را می‏شنویم،خاک‏های برخاسته از این‏ کشاکش را در فضا بو می‏کشیم و تصویر دیگر فقط در حواس ما جا نمی‏گیرد در خود خواننده به جریان می‏افتد.در حین جنگ به ناگاه زاویه‏ی‏ دید شاعر تغییر کرده است.او سپاه توران را با سران و بزرگانش نشان‏ می‏دهد.سردارانی که بر بلندی ایستاده‏اند و شاهد شکست پهلوانان و سربازانشان هستند.گفت‏وگوی آن‏ها را می‏شنویم اما به نرمی دوباره به‏ صحنه برمی‏گردیم.

جنگ به پایان رسیده است.سپاهی شکست خورده است و سپاهی‏ پیروز شده است.بزرگی نمای ارائه شده را با واژگان با دقت دوباره نگاه‏ کنیم،

بر و تیغ پر خون و پای رکیب/‏ ز کشته نه پیدا فراز و نشیب

دوربین شاعر تمام صحنه را از پیروز تا شکست‏خورده در کادر خود دارد. شاعر داوری نمی‏کند چرا که پیش از آن رأی خود را صادر کرده است.

تن از رنج خسته دل از جنگ شاد/ جهان را چنینست رسم و نهاد

شاعر آگاه است به هرآنچه اتفاق افتاده و خواهد افتاد،شکست خورده‏ و پیروز از دید او که آگاه به همه چیز است هردو یک سرنوشت محتوم‏ دارند و در برابر جهان و آیین هستی بازنده خواهند بود.

این تغییر دید،ساخت صحنه‏ی رزم،قرار دادن ما و آن همه انسان‏ و سپاه بی‏هیچ اسمی در بیت‏ها،کوبیدن و چکاچک شمشیر و گرز و بوی‏ خون و مردار مردان و پهلوانان و همه و همه با واژگان و حضور صامت‏ها و مصوت‏ها و بهره گرفتن از انرژی آنان در ساخت‏وساز به وجود آمده است. سیستم یکدست و پیوند ارگانیک بیت‏ها،یک دستگاه واحد فرض گرفته‏ و همه و همه در خدمت یک هدف مشترک قرار گرفته است و آن ساخت‏ یک دستگاه نظام‏مند و ماشین خلق و تولید تصویر،صدا،فضا،و در واقع‏ انسان‏های نقش‏آفرین است.

شاهنامه سرشار از این نمونه‏هاست،و آوردن نمونه‏های بیشتر شاید فقط تکرار داده‏ها باشد.چرا که می‏توان با خواندن آن به راحتی در میان‏ فضاها قرار بگیریم و با تأثیر گرفتن از واج‏ها و دیگر عناصر ساختاری هر جزء را به جزء دیگر وصل کنیم.

به‏کارگیری واژه و دستگاه زبان زایا

آوردن نمونه‏هایی از متن مورد نظر یعنی کتاب شاهنامه و دیگر متونی‏ که در این قرن به نگارش رسیده‏اند،مستلزم مقایسه‏ای بود بین این متون. از آنجا که تعدادی از این متون به زبان پهلوی به نگارش رسیده‏اند و در قرن معاصر به فارسی برگردانده شده بودند،متن‏های ترجمه‏شده غالبا از وضعیت زبانی معاصر پیروی می‏کردند.دیگر کتاب‏ها اغلب به زبان عربی‏ نوشته شده و در همان زمان نزدیک به نگارش کتاب به فارسی برگردانده‏ شده است،استفاده‏ی فراوان از واژگان عربی و مصدرهای زبان عربی،بر کلیت متن قرن چهارم و پنجم احاطه دارد.در این مقایسه که نمونه‏های‏ آن در ادامه‏ی مطلب خواهد آمد بزرگی کار فردوسی بیشتر نمایان می‏شود. استفاده از دایره واژگان رایج و ساخت آنان در دستگاه زبانی مورد نظر نویسنده،ترکیب آنان با یکدیگر و بهره بردن از تمام امکانات زبانی و اضافه کردن ساخت‏های جدید به ظرف زبان موجود،دایره واژگان و دستور زبان مشخصی را بر تمام کتاب به جریان می‏اندازد که بر پایه‏ی قانون‏ هماهنگی سیستم زبانی،متن را فعال و پویا نگاه می‏دارد و از طرفی ما شاهد آن هستیم که بسیاری از واژگان امروزی ما همان واژگان شاهنامه‏ است.اگر به خواننده‏ای بدون ذکر نام کتاب،تعدادی از واژه‏ها داده شود، به یقین زمان استفاده واژه که در قرن چهارم بوده‏است را نمی‏تواند باور کند.

این در حالی است که ما با توجه به تمام فرهنگ واژگان که از قرن‏ها گردآوری شده است و دسترسی به این نوشته‏ها،اغلب در ساخت یک واژه‏ یا بهره بردن از امکانات دستگاه زبانی خود چیزی مانند اسم‏های ترکیبی، مرکب و وندهای زبان با مشکل رو به رو هستیم و در بیشتر مواقع نیز یا به‏ اشتباه می‏رویم یا واژه‏ای زشت و ناکارآمد می‏سازیم.و البته در این جمله‏ بیشتر فرهنگستان زبان فارسی مورد نظر است چرا که در فرهنگ گفتاری‏ رایج واژگان مورد نیاز فرهنگی که بر اساس ضرورت زمان و اجتماع به‏ هرزبانی وارد می‏شوند راه خود را باز می‏کنند و در گفتار عموم مردم مورد استفاده قرار می‏گیرند و حتی گاه در شکل‏های مختلف چندباره ساخته‏ می‏شوند.

بحث تحلیل فرهنگستان البته در بین نیست وگرنه حرف و نقد این‏ سیستم جای سخن بسیار دارد.به بحث اصلی برمی‏گردیم.

کتاب«شاهنامه‏ی کهن پارسی تاریخ غرر السیر»نوشته‏ی«حسین‏ بن محمد ثعالبی مرغنی»در گذشته به تاریخ 429 ه ق توسط«سید محمد روحانی»2به فارسی برگردان شده است.لازم به ذکر است‏ متن اصلی کتاب به زبان عربی بوده و در ترجمه‏ی کتاب به زبان فارسی،

مترجم آورده است،این کتاب از روی متن پهلوی که در دسترس ثعالبی‏ بوده به زبان عربی برگردانده شده است.چون کتاب در قرن معاصر به زبان‏ فارسی برگردانده شده به خودی خود از درجه قیاس آن با شاهنامه از نظر به‏کارگیری واژه کاسته می‏شود.چرا که دایره ساخت‏وساز زبانی حاکم بر کتاب با تمام تلاش مترجم در به‏کارگیری واژگان و دستور زبانی قرن‏ چهارم به خصوص شاهنامه،ناخودآگاه چیزی را نمی‏آفریند و البته این به‏ معنی ضعف ترجمه نیست بلکه به این معنی است،کتاب منبعی نیست‏ که ما بتوانیم به آن به عنوان ماشین زبانی استفاده‏ی دایره واژگان قرن‏ چهارمی نگاه کنیم و آن را با شاهنامه قیاس کنیم.

از دیگر کتاب‏ها می‏توان به«گاهنامه،داستان بهرام چوبین،خداینامه، داستان اسکندر و....»دیگر کتاب‏هایی اشاره کرد که همگی به زبان پهلوی‏ هستند و با توجه به اینکه فردوسی به تمام این نوشته‏ها دسترسی داشته‏ است از این نوشته‏ها هم در شاهنامه استفاده کرده و هم اینکه آنان را در آن سیستم زبانی مورد نظرش به کار گرفته است می‏توان این دریافت را داشت یا لااقل جایی برای آن باز نگه‏داشت که واژگان زیادی را فردوسی‏ از زبان پهلوی مستقیم با اندکی تغییر گویشی وارد زبان شاهنامه کرده است‏ و ساختار روان‏تری را از آن واژه به کار برده است.

به کتاب مهم دیگری در قرن چهارم می‏رسیم که نامش بر همگان‏ آشناست.«تاریخ بلعمی»نوشته‏ی ابو علی محمد بن محمد بلعمی متوفی‏ در سال 386 ه ق.این کتاب خود ترجمه‏ای است بر«تاریخ طبری» نوشته‏ی محمد جریر طبری به زبان عربی اما از آن جا که یکی از معدود متونی است که از قرن چهارم به این زمان رسیده است می‏تواند کمک‏ بسیاری باشد در امر قیاس واژگان و ساخت‏وسازهای زبانی.

هدف آن است که نمونه‏هایی آورده شود مبنی بر اینکه شاهنامه‏ علاوه بر سرودن شعر و حماسه‏ی ملی و تاریخی ایرانیان،کار بزرگتری‏ را به انجام رسانده است و آن به‏کارگیری و ساخت واژه و نشان دادن‏ دستگاه زبانی خاص زبان فارسی است در تولید و آفرینش واژگان فارسی‏ با امکانات خود زبان.

از تاریخ بلعمی شروع می‏کنیم.ترجمه‏ی فارسی بلعمی در عین روان‏ بودن از پختگی و هماهنگی زیبایی بهره می‏برد.اما از آنجا که از متنی‏ عربی به فارسی آورده می‏شود و شاید از آنجا که نگارش به آرامی در بین‏ متفکران و اندیشمندان ایرانی به سمت عربی‏نویسی می‏رفته است،در بیشتر سطرها با واژگان عربی یا مصدرهای عربی رو به رو هستیم.این‏ به این معنی نیست که واژگان فارسی در کتاب نیست،اما حجم واژگان‏ عربی و مصدرهای آن به مراتب بیشتر است.

کامران،کامکار،آفرین،آفریننده،فریشتگان،جمنده،مادر،بزرگوار، اندوهگین،تافته شدن،خرد،پاک‏زاده،یله کردن،و....این تعداد واژه در کنار تعداد واژگان عربی متن بسیار کم است.مثلا در کتاب جبرئیل به‏ جای سروش می‏آید،شیطان یا ابلیس به جای اهریمن.سباع به جای‏ چارپا و حیوان و درّه به جای تسمه و تازیانه،تسبیح به جای ستایش، فزع و سهم به جای بیم و هراس،غزوه و حرب به جای جنگ و کارزار،و بسیاری واژگان دیگر.از این دست هستند مصدرهای عربی‏ که لازم به گفتن این نکته است که هم‏اکنون نیز بسیاری از آنان‏ در زبان امروزی ما وجود دارد و آوردن این نمونه‏ها،آوردن دلیل بر کاستی متن نیست.بلکه تنها نشان دادن این نکته است که فردوسی در دستگاه زبانی خاص خودش تا چه حد از این امکانات بهره برده است‏ و از طرفی چه اندازه به این ظرفیت زبان فارسی اضافه کرده است و بستری از دستوری آسان و قابل استفاده را برای ساخت‏وسازهای‏ زبانی بعدی فراهم کرده است.

عزّ و جلّ،تبارک و تعالی،اختلاف،زهاد،عباد،لونی،کرامت، ذریت،قاعده،صحفی،متحیر،هزیمت،مخاطبه،خلیفت،حرب،فاضل، عاصی،قبضه،رعد و برق،محراب،تقصیر،تصدیق،جزع،مسّخر،شفیع، ذبح،مبتلا،قادر،ثنا،نظاره،قضا،جماعت،قرابت،غلام،نذر،تسلیم،غلط، هیبت،دلیل،آیت،سجده،ناحیتی،تحمید و تهلیل،تأخیر،عدو،شدّت،قرعه، وحی،مقر،غیب،عز شأنه،سوام،مناره،سباع و...بسیار واژگان دیگر

به نمونه‏ای کوتاه نگاه می‏کنیم:«فصل 4 فرشتگان و آدم»

«چون جان به ناخن پای آدم رسید و خلقتش تمام شد،خدای عزّ و جلّ از بهشت حلهّ‏ای فرستاد تا بپوشد و بر تخت کرامت برنشاند و فریشتگان را گفت:اسجدوا لآدم.گفت:آدم را سجده کنید.»3

«سخنان منوچهر در آغاز پادشاهی خود»

«همه سپاه را که به حضرت او بودند،گرد کرد،خرد و بزرگ را همه‏ بخواند و هرکسی را از مهتران سپاه و رعیت به جای خویش بنشاند و اندر مرتبت کس تقصیر نیفتاد.»3

همان‏طور که می‏بینیم در این چند سطر نیز تعداد واژه‏های عربی و مصدرهای عربی به فارسی می‏چربد.

به کتاب دیگری که در نیمه‏ی اول قرن چهارم هجری به نگارش‏ رسیده است،نگاه می‏کنیم.

«مروج الذّهب»نوشته‏ی ابو الحسن علی بن حسین مسعودی،نیمه‏ی‏ اول قرن چهارم هجری.اختلاط واژگان فارسی و عربی در این متن نیز مانند تاریخ بلعمی است و البته شاید بتوان گفت به همان سلیسی و زیبایی‏ تاریخ بلعمی.استفاده از واژگان فارسی اندک و تعداد لغت‏های عربی و مصدرهای این زبان بسیار بیشتر به چشم می‏آید.واژگانی مانند:باطل، عالم،غیر عالم،قصد،حق،تشخیص،لهو و لعب،مشغول،صیحه،اطراف، متعلم،اعتنا،وصف،اتفاق،تفرقه،احوال،افکار،و....در کنار واژگانی مانند: بانگ،پیشوا،فرومایه،برتر،آویخته،نیکی،نکوکار،بدکار،باک،پیرو،پناه، چیره،پراکنده و....

به نمونه‏ای کوتاه از کتاب مروج الذهب نگاه می‏کنیم.

«از جمله اخلاق عامه این است که نالایق را به پیشوایی برگیرند و فرومایه را برتری دهند و غیر عالم را عالم شمارند،که حق را از باطل‏ تشخیص نمی‏توانند داد....همه‏ی جماعت عامه یا به دنبال خرسبار، یا دف‏زن و عنتری روانند یا به لهو و لعب سرگرمند.یا به شعبده‏ بازان تردست دروغزن مشغولند و به قصه‏پردازان دروغساز گوش‏ فرامی‏دهند،یا در اطراف کتک خورده فراهم شده یا بر به دار آویخته‏ای‏ گرد آمده‏اند....»4

با توجه به همین دو نوشته از تاریخ بلعمی و مروج الذهب،تأثیر زبان‏ عربی و غلبه‏ی آنان بر دستگاه زبان فارسی خود را به گونه‏ای نشان‏ می‏دهد که می‏توان سرانجام قرن نهم تا یازدهم ادبیات را با آن نثر پیچیده‏ و ناکارآمد منتظر بود و شاید دیگر زیاد تعجب نکرد.البته با این تفاوت که این نویسندگان در نگارش و برگردان متون از عربی به فارسی باز هم با توانایی زبان عربی را که زبان دوم است در دستگاه زبانی فارسی ریخته‏ و در همان سیستم گفتاری و دستوری به کار گرفته‏اند و از دایره واژگان‏ جدید در ساخت و پرداخت زبان فارسی بهره برده‏اند.توانایی و درایتی که‏ مثلا در قرن یازده دیگر دیده نمی‏شود و نوشته یکسره عربی‏نویسی هم‏ نیست که مغلق‏گویی و تفاخر اطلاعات است تا نگارش.

با این دو نمونه از نثر قرن چهارم به شاهنامه می‏رسیم.این واژه‏ها را با هم می‏خوانیم:

«آرامگاه،آموزگار،کاردان،آزادگان،گلبرگ،پهنا،پاینده،جوینده،بینا، آشکار،نهان،پیدا،پویا،رنگین،پیشگاه،یادگار،دیدگاه،پوزش، رهنما و یا رهنمون،بالین،گلستان،خواهش،خواهشگر،هنرمند،پرخاشجو، شبان،رمه،کامکار و یا کامگار،پارسا،سزا،ناسزا،گلفشان،گلشن،اندیشه، اندیشگان،جفاپیشگان،توانا،دانا،نگهبان،دیده‏بان،سپاس،درگاه، کمربسته،آوا،برنا،روزگار،شبستان،کینه،هراس،سالخورده،آهنگری، پیشه،خورش،دستگاه،گرمابه،شادکام،اخترشناس،ستاره‏شناس،مهربان، بانو،غلغل،پتیاره،سرپیچی،شایستگی،باریک،فروزان،رستگار،جویا، دادخواه،نیشتر،دلاور،کیش،پرورش،شاهنامه،برهنه،درندگان،آرامش، خروش،سوگوار،فرخنده،جانور،پلید،انجمن،فرهنگ،خورشید،کوژ، پیراهن،هشیوار و یا هشیار،بازارگاه،گروگان و....»

بسیاری واژگان دیگر.شاهنامه سرشار است از واژگان فارسی که با درایت خود نویسنده به کار گرفته شده و متن از آن بهره‏مند شده است. مثلا از مصدر آفریدن واژگانی مانند:آفرین،آفرینش،آفریننده،به آفرید، آفریدگار،گردآفرید و...

یا از مصدر پژوهیدن،واژگانی مانند:پژوهنده،پژوهش،پژوهیده

استفاده از صفت‏های فاعلی یا مفعولی با دیگر وندها یا اسم‏ها و ساخت اسم مرکب جدید،مانند:دیده‏بان،دیدگاه،دیدار،پرستنده،جنبنده، جویا،جوینده،پژوهیده،جنگنده،بیننده،تابنده،راننده،نگارنده،پوینده، جنبان،فریبنده،و...

به‏کارگیری اسم در جایگاه وند یا خود اسم و ساخت اسامی مختلف با معنای متفاوت،مانند:گاودوشا،گاوسار،گاورنگ،گاوروی،گاوسر،گاونغز، گاوچهر،گاودم،گاوپیکر،گاوشیر

کارورز،کارزار،شبستان،شارستان،خارستان،گلستان،

خورشیدگون،آبگون،قیرگون،پیشگاه،پایگاه،قلبگاه،آرامگاه، جشنگاه،بزمگاه،شبانگاه

جهانجو،پرخاشجو،جنگجو،

نامدار،گردن‏فراز،جهاندار،پلنگینه‏پوش،گرزدار،پرستارفش،آنوشه، پولادگرز،خورش‏ساز،خورشگر،

اسامی که به نظر می‏آید در اصطلاحات روزمره وجود داشته و با انتخاب شاعر به متن وارد شده‏اند:

کمربسته،به رسم نماز،دوتا شدن،

واژه‏هایی که به نظر می‏آید مورد استفاده آن‏ها کمرنگ شده است اما با حضور در مناطق مختلف در ایران می‏بینیم که در گفتار روزمره مردم‏ آن ناحیه اغلب هنوز وجود دارد و یا صورت‏های دیگری از آنان ساخته‏ شده است

نبیره،ویله‏کنان(ویلان،واویلا...)پس-پسر(هنوز در گویش‏ سیستانی این کلمه وجود دارد)،بپالود(پالایش،پالایشگاه،پالوده و...) دیهیم،دژم،بدسگال،آهرمن-اهریمن،شخود،

با این اندک نمونه‏ها که از شاهنامه انتخاب شده است با کمی تغییر در وندها و ترکیب اسامی با هم و یا دقت به گفتار روزمره می‏توانیم حضور واژه را کاملا ببینیم و حتا زایش و تولید واژه را در قابلیت‏های جدیدتر تشخیص بدهیم.

در میان این مجموعه‏ی کوچک که از شاهنامه انتخاب شده است‏ و این انتخاب بدون هیچ اولویت دادنی بوده،کمتر واژه‏ای را می‏توان‏ یافت که در دستگاه زبان فارسی،هم‏اکنون نیز استفاده نشود و حتی در هماهنگی خود با دیگر ترکیب‏ها و امکانات دستور زبان فارسی واژه‏های‏ جدیدی متولد نکرده باشد.

مثلا با ترکیب کار و آمد،واژه‏ی کارآمد ساخته شده است یا کار+ آگاه،کاراگاه،کار+مند،کارمند،کار+خانه،کارخانه و بسیار واژه‏های‏ دیگر.و این یکی از دلایلی است که بعد از هزار سال وقتی خواننده‏ی‏ امروزی این کتاب را می‏خواند بین متن و ذهن خود تضاد واژگانی و تفاوت‏ دستوری حس نمی‏کند و بین تعداد زیادی از واژگان و ترکیب آن‏ها با یکدیگر و دایره لغات خود به یک هماهنگی آوایی و سازه‏ای می‏رسد. این هماهنگی و روانی گفتار،زبان را به زایش و حرکتی درونی وادار می‏کند و اتصال‏های اصلی را بین متن و ذهن و زمان برقرار می‏کند تا در خوانش و خوانش‏های بعدی نیز تصاویر و پویش آن کاسته نشود.در واقع‏ با ساده‏ترین کلام می‏توان در مورد دستگاه زبانی شاهنامه گفت،واژگانی‏ که هیچ‏وقت از مد نمی‏افتند.و یکی از علت‏های آن چیزی نیست جز درک کامل شاعر از ظرفیت‏های زبانی که با آن مصالح کار بزرگش را تهیه کرده است و البته شاعری نابغه،که نمی‏توان فقط به گفتن این نکته‏ بسنده کرد که زبان معیار را به اوج حضور خود برده است بلکه زبانی را در اوج به ماشینی زایا و پویا تبدیل می‏کند که نه فقط در اوج بلکه به درون‏ ساده‏ترین روزمرگی‏ها هم راه می‏یابد و در زبان کوچک و بزرگ به تولید و بازتولید خود تن می‏دهد.

*در انتها لازم است از دوست عزیز نوید مهرگانیان،کارشناسی ارشد معماری،به خاطر تمام لطف و کمکش برای طراحی مدل‏های معماری و ریاضی یاری‏رسان من بود،تشکر کنم.

بن مایه ها:

1-چامسکی،نوام و کورش صفوی.زبان و ذهن(قسمت ابتدایی‏ نوشتار با دریافت و تحلیلی از دو کتاب زبان چیست،نوام چامسکی و زبان و ذهن بوده است.تحلیل و طرح آن در زبان شاهنامه مورد نظر بوده است.)

2-ثعالبی مرغنی،حسین بن محمد.شاهنامه‏ی کهن پارسی تاریخ‏ غرر السیر،429 ه ق،برگردان سید محمد روحانی.

3-تاریخ بلعمی،ابو علی محمد بن محمد بلعمی.متوفی در سال‏ 386 ه ق.

4-مروج الذّهب.ابو الحسن علی بن حسین مسعودی،نیمه‏ی اول‏ قرن چهارم هجری

5-برای بیت‏های نمونه نک،شاهنامه چاپ مسکو.


( اگر می خواهید این نوشتار را چاپ کنید , نخست آن را کپی کرده و در برنامه Word بارگزاری کنید , سپس فونت نوشته را به B TITR یا TITR دگرگون کنید تا نوشتار با بهترین حالت چاپ گردد.)

در همین زمینه

نوشتن دیدگاه