درود
ریش . (اِ) جراحت . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (برهان ) (زمخشری ) (دهار). زخم و جراحت . (ناظم الاطباء) (انجمن آرا)(آنندراج ). قرحه . (زمخشری ) (نصاب الصبیان ). دمل . (منتهی الارب ). قریح . قرح . (یادداشت مؤلف ) :
گفت فردا نشتر آرم پیش تو
خود بیاهنجم ستم از ریش تو.
رودکی .
چه گوییم واین را چه پاسخ دهیم
یکی تا برین ریش مرهم نهیم .
فردوسی
..............................................
واژه دولت نیز به چم سعادت بوده است
..............................................
واژه شوخ به چرک دست یا ناپاکی به کار می رفته است .
...............................................
واژه مزخرف به چیزی که با زر آراسته شده باشد به کار می رقته است .
................................