مهرمیهن | رسانه ی فرهنگ ایران

ستایش مولانا

مولوى، اى آن که کشف راز پنهان کرده‏اى
خلق را از رازمندى‏هات حیران کرده‏اى
یافتى از رازِ حق بس نکته مجهول را
جهل را زین ره برون، از راه احسان، کرده‏اى
عشق را آن‏گونه پالودى که در ظرف زمان
مى‏نگنجد آن‏چه پالایش به هر سان کرده‏اى
عشق را توصیف‏ها کردند و تو در هر عمل
وا نمودى آن‏چه را اعجاز دوران کرده‏اى
عقل را در پهنه شطرنج درک ماسِوا
در جدال عشق، شهمات و پریشان کرده‏اى
تا بریدند از نیستانت به کام دیگران
بس شکایت‏ها ز رنج غربتستان کرده‏اى
ناله در نى‏نامه کردى از غریبى‏هاى خویش
واندر این نالش چه چالش‏ها که با جان کرده‏اى
عالَم خاکى نبودت جاى آرام و نشست
جان افلاکى غمین از رنج هجران کرده‏اى
بر فراز کهکشان‏ها پاى هِشته بى‏هراس
خانه‏اى از عشقِ گردون‏قدر، بنیان کرده‏اى
عالَم امکان برایت تنگ و تارى مى‏نمود
سوى واجب نردبان از عشق و ایمان کرده‏اى
از حقایق آن‏چه پنهان بود از دیدار خلق
شمّه‏اى پیدا چو مهر از ابرِ کتمان کرده‏اى
کرده‏اى تسخیر، ملک فضل را چون شهرِ دل
عشق را آن‏گه بر این معموره، سلطان کرده‏اى
شمس‏تبریزى ندانم چون دگرگونت نمود
کآدمى را زین دگردیسى ثناخوان کرده‏اى
شمس تبریزت به دنیایى دگر شد رهنمون
واندر این دنیا صفاى خاص عرفان کرده‏اى
عشقِ رحمانى تو را زى رقص عرفانى کشید
بى‏قرارى‏ها از این اکرامِ رحمان کرده‏اى
مژده حق‏الیقینت برد در اوج سماع
رقص حق‏جویانه را همسوى اَلحان کرده‏اى
باده عرفان از آن ساعت که کردت مستِ مست
حکمت دیوانگى را درس مستان کرده‏اى
این بود گر مستى و این‏گونه باشد وجد و حال
عالمى را از بسى غفلت پشیمان کرده‏اى
کنجکاوى‏ها نمودى در پسِ پستوى راز
هم به دستاورد، سهمى بذل اِخوان کرده‏اى
آن‏چه دُرّ سفتى به نام شمس در برج هنر
شعر را رخشنده خورشید درخشان کرده‏اى
شعر و حکمت را به مانند دو طفل توأمان
پرورش‏ها داده وآن‏گه سر به فرمان کرده‏اى
نیستى پیغمبر امّا در ره پیغمبرى
راه‏ها پیموده و رجعت به سامان کرده‏اى
زادگاهت بلخ و شعرت پارسى، اى آفرین
کآشیان، قونیّه و خدمت به ایران کرده‏اى
اى طبیب جمله علّت‏هاى ما در مهدِ جهل
درد ما را همچو جالینوس، درمان کرده‏اى
مذهبت هرچند بودى عشق و مى‏جستى فنا ۱
دفترت رمز بقاى۲ هر مسلمان کرده‏اى
بر حسام‏الدین درود از ما که با تذکار او
مثنوى را مکتب ارشاد انسان کرده‏اى
آنچه بسرودى ز تمثیل و حکم وآیات نغز
خدمت اسلام را تفسیر قرآن کرده‏اى
زآن‏چه گفتى از حکایات و نصایح سر به سر
جِیب انسان را رها از قید شیطان کرده‏اى
از زبان و چشم شمس‏الدین چه بود آن رمز و راز
کآن همه نعمت به پایش جمله قربان کرده‏اى
از شکوه باستانت نیست غفلت، کز خرد
بهر همراهیت، یادِ پورِ دستان کرده‏اى
تن به دنیاى اهورایى سپردى، وز خلوص
در ره حق جان فداى جان جانان کرده‏اى
مولوى، اى از شمار اولیا، شخص شخیص
عالَمى را محوِ اشعارت به دیوان کرده‏اى
وصف مولانا سرودن شعر دشوار است ادیب
کسب این توفیق از درگاه یزدان کرده‏ اى۳

۱ مقصود فناء فى اللّه‏ است.
۲ مقصود بقاء باللّه‏ است.
۳ اشاره به شعر مولانا:
زین همرهان سست ‏عناصر دلم گرفت شیر خدا و رستم دستانم آرزوست

ادیب برومند

نوشتن دیدگاه


دستاوردهای هموندان ما

بارگذاری
شما هم می توانید دستاوردهای خود در زمینه ی فرهنگ ایران را برای نمایش در پهرست بالا از اینجا بفرستید.
 

گزینش نام برای فرزند

 

نگاره های کمیاب و دیدنی

XML